دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آخرین سرباز

                          

ای جماعت! آخرین سرباز بابا مانده است

یک‌نفر در خیمه‌ها از لشگر ما مانده است

 

کاروان‌سالار بی‌سر! اندکی آهسته‌تر

کودک شش‌ماهه‌ای از کاروان جامانده است

السّلام علی الطفّل الرّضیع

              

لشگری در پیش رویش هست و تنها می‌رود

تا بگیرد حقّ بابا و خودش را می‌رود

 

آن چنان پیچیده بوی یاس در قنداقه‌اش

گوییا دارد به استقبال زهرا می‌رود

لالایی سه شعبه

                

پهلو زده به ماه، سفیدیّ حنجرت

حیران شدند آینه‌ها در برابرت

 

تا چشم‌زخم حرمله‌ها نشکند تو را

اسفند دود کرده برای تو مادرت

ماهی در التهاب

               

فکری به حال ماهی در التهاب کن

بابا! برای تشنگی من شتاب کن

 

دردی عمیق در رگ من تیر می‌کشد

من را برای ذبح عظیم انتخاب کن

  

سر بلند

همین که دو تایی به میدان رسیدند روی دست خورشید، شش ماه دیدند به والله کارش علی اکبری بود اگر چه علی اصغرش آفریدند

غنچۀ سرخ کرببلا

                  

چه کرده عدو با تو و حنجرت؟ که خون کرده قلب من و مادرت

 

چه کرده سه شعبه گلوی تو را؟ که پاشیده گردیده سرتاسرت

 

فرات تماشا

               

لب تشنه رفته آب به اینجا بیاورد یک مشک از فرات تماشا بیاورد ای نخل‌های حوصله طاقت بیاورید عبّاس رفته است که دریا بیاورد

 

طبل رحیل

 

در یم دشت بلا، شاه شهید

                        داشت در درج حیا، دُرّی سفید

 

اختری تابنده از برج جلال

                        بدری امّا بود در صورت، هلال

 

صورت و معنی

«دُرّه‌التّاج» گرامی‌گوهران         آن سبک، در وزن و در قیمت، گران

 

«اَرفعُ المِقدار مِن کُلََّ الرّفیع»         «الشّفیعِ بن الشّفیعِ بن الشّفیع»

 

داغ اهورایی

 

شور تو را به کشور جان‌ها دمیده‌اند

داغ تو را به بزم جهان‌ها دمیده‌اند

 

سینه به سینه، داغ اهورایی تو را

در جان مردمان زمان‌ها دمیده‌اند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×