دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
صیّاد سنگ دل

دست جفای حرمله، یا رب! قلم شود!

کز تیر او، شهادت اصغر، رقم شود

 

صیّاد سنگ‌دل که دو دستش بریده باد!

راضی چرا به کشتنِ صیدِ حرم شود؟

 

رسم تیر و کمان

 

ای کاش رسم تیر و کمان، در جهان نبود!

یا کار آن به طفل امام زمان نبود

 

خم شد برای راستی‌اش چون کمان، فلک

تیری که غیر اصغرش، آن را نشان نبود

 

دعای مستجاب

خجل ز تشنگی‌اش، موج آب خواهد شد

گواه غربت او، آفتاب خواهد شد

 

به یاد خشکیِ لب‌هاش تا جهان باقی است

روان، سرشک ز چشمِ سحاب خواهد شد

 

 

قحط آب

 

چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد

دل‌های کودکان حسینی، کباب شد

 

اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش

چون گیسوان مادر زارش، رباب شد

هجوم عام

لشگر هجوم عام نمودند بر سرش

آن یک به تیغ می‌زد و این یک به خنجرش

 

با حربه اکتفا ننمودند و فرقه‌ای

خاکم به سر! زدند ز کین، سنگ بر سرش

 

تحفۀ کوچک

از مکّه چون به عزم سفر، بست بار خویش

لبیّک گفت، دعوت پروردگار خویش

 

از شوق وصل دوست، سر از پا نمی‌شناخت

آن‌سان که داده بود ز کف، اختیار خویش

 

بر روی دست، اصغر خود را گرفت و گفت

در پیشِ تیرِ حادثه با کردگار خویش:

خون مژه

زینبا! روز جدایی، نرسیده است، هنوز

جای اشک از مژه‌ات، خون نچکیده است، هنوز

 

آن ‌قَدَر مویه مکن، آه مکش، اشک مریز

روز فریاد و فغانت، نرسیده است، هنوز

 

گل خندان

 

ناله برآورْد کای شاخۀ ریحان من!

وی گل نورستۀ گلشن دامان من!

 

ای به سر و دوش من، زینت آغوش من!

مکن فراموش من، جان تو و جان من!

ذبح اکبر

الا! اهل حرم! من از یم خون، گوهر آوردم

فروزان اختری از مهر تابان، بهتر آوردم

 

گلو ‌پاره، بدن گل‌گون، دهن خونین، دو لب خندان

گل از بهر سکینه، در عزای اکبر آوردم

 

 

حلق تشنه

ای کاش! که ای شهید مظلوم!

ای تشنۀ از فرات محروم!

 

تیری که به حلق اصغرت خورد

می‌خورد به قلب «امّ کلثوم»

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×