دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گرفته‌اند ز عباس درس مردی را

گرفت شانه به دست و کشید بر سرشان

گلاب زد به سر گیسوی معطرشان

 

لباس رزم، ولی نه کفن به تن پوشاند

حنا کشید به دستان شیرپرورشان

 

قصیدۀ طفلان حضرت زینب سلام الله

هر‌که دنبال تو، اوج سحرش بیشتر است

اثر آه دل شعله‌ورش بیشتر است

 

از حرم آمده‌ام با تو بگویم هرکس

بیشتر دل ببرد، در به درش بیشتر است

 

طوفان‌سوار

زین دو، طوفان‌سوار می‌‌سازد

مرد روز شکار می‌‌سازد

 

زلفشان را به شانه می‌‌ریزد

چند تا آبشار می‌‌سازد

 

کبوتر

وقتی کسی ز جان خودش دست می‌کشد

از هستی و جهان خودش دست می‌کشد

 

وقتی که آفتاب دلش می‌‌کند غروب

از ماه آسمان خودش دست می‌کشد

 

گل بی خار

به یا قدوس، به یارب، به زینب

عبادت می‌کند هر لب به زینب

خدا را دیده‌ام امشب به زینب

بدهکار است این مذهب به زینب

 

مادر شهید

جز این دو میوۀ قلبم ثمر نداشته‌ام

ببخش اگر که پسر بیشتر نداشته‌ام

 

برای اینکه شبیه تو بی کفن باشند

برایشان کفن از خانه برنداشته‌ام

 

دو شیر ژیان

خالی از عشق هرچه غیر از دوست

دست در دست مادر آمده‌اند

این دو سرباز، این دو شیر ژیان

پا که هیچ است، با سر آمده‌اند

 

آیه‌‌های تقدیر

گاه لیلایی و گهی مجنون

گاه مجنونم و گهی لیلا

گاه خورشید و گاه آیینه

روبه‌روی همیم در همه جا

 

جهاد عظیم

بنا نبود بمانی غریب در صحرا

و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا

 

بنا نبود که تکیه به نیزه‌ات بزنی

مرا برای جهاد عظیم، خط بزنی

 

این‌ها دو بال جعفر طیار هستند

یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم

پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم

 

یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم

این بار می‌خواهم به پای تو بیفتم

 

ای سلیمان هدیۀ مور است، از من کن قبول

هرچه مستی‌ها فزون‌تر، هست ساغر بیشتر

چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر

عشق خواهر باشد و مهر برادر بیشتر

دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر

 

اسم رمز

هر چه از روز واقعه می‌رفت

دل عاشق به شور می‌افتاد

داشت کم‌کم غروب می‌آمد

داشت از عشق دور می‌افتاد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×