دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
اوج مادری

شکوه عاطفه را بین معجرش می‌برد

دعای قافله‌ای در پی سرش می‌برد

 

به سمت قبله گرفته قنوتی از حاجت

در آرزوی اجابت به محضرش می‌برد

 

امیری حسین و نعم الامیر

بتاب ‌ای رخت مهر و ماه منیر

بده رخصت رزم‌مان ‌ای امیر

 

که هستیم از زندگی هر دو سیر

به روی سر ما تو قرآن بگیر

 

ما را پذیرا باش مولا در منایت

بعد از علی‌اکبر عوض شد کربلایت

حتی عوض شد ناله‌هایت، گریه‌هایت

 

غیر از زمانی که رقیه پیشت آمد

کمتر شنید اهل حرم حتی صدایت

 

زخم برابر

لشکر کوفه به میدان دو برادر می‌دید

کربلا بار دگر عرصۀ محشر می‌دید

 

وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله

پسر فاطمه رزم دو دلاور می‌دید

 

معرکۀ لاله‌ کاری‌

بریز در دل من هر چه داری از غربت

کجاست مأمن غم‌های کاری‌ات ؟… اینجا!

 

تمام عمر غمت را کشیده‌ام بر دوش

چرا کنون نکنم غم گساری‌ات اینجا؟

 

ام ابیهای حسین

کیست این؟ ام ابیهای حسین

کیست این؟ حضرت زهرای حسین

کیست این؟ سایۀ همپای حسین

کیست پیغمبر فردای حسین؟

کیست جز زینب کبرای حسین؟

 

دو ذبیح الله

دلی لبریز اشک و آه دارد

نگاهی سوی قربانگاه دارد

 

شده آمادۀ حج حسینی

که با خود دو ذبیح الله دارد

 

از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند

وقتی که در دور و برت لشگر نباشد

وقتی برایت یک نفر یاور نباشد

 

وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است

وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد

 

گل محمدی

غم تو سوخته تا مغز استخوانم را بریده درد فراق، اینچنین امانم را

 

دلم میانۀ میدان و بسته دست و زبان چگونه رام دل خود کنم زبانم را

دو تا گلدسته

روزی اشک و روضۀ هر سال با زینب وقت پریدن قوت هر بال با زینب

پیراهن مشکی ما هر سال با مادر در روضه‌ها بر روی شانه شال با زینب

چلچراغ

خواهر، برادر جای خود، زینب دلی دارد

چشم از تماشای امامش برنمی‌دارد

 

تا دید دارد لشگرش کم می‌شود، کم کم

طفلان خود را زد صدا با گریۀ نم نم

 

ستارگان من

غم جدایی تو کرده قصد جان مرا

غمی‌که سوخته تا مغز استخوان مرا

 

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته‌ام

عجین به داغ نوشتند داستان مرا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×