دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طاقت حرب

 

زینب گرفت دستِ دو فرزندِ نازنین

می‌سود روی خویش، به پای امام دین

 

گفت: ای فدای اکبر تو، جان صد چو آن!

گفت: ای فدای اصغر تو، جان صد چو این!

دو ماه پاره

رسد از حدیقۀ زینبی، ز دو عندلیب این صلا

سرگل سلامت اگر شود، پر بلبلان سپر بلا

 

دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن

به مثال نقرۀ خام، تن،  که طلاست طینتشان، طلا

 

خواهرزاده

نه به اندازۀ علی‌اکبر

ولی آن قدرها جگر داریم

تو به روی خودت نیاوردی

ما که از قلب تو خبر داریم

 

عون و محمد

برگرد سمت خیمه‌ها ... تنهای تنها

من بی‌تو خواهم مرد ای آقای تنها

 

آماده کردم هر چه باشد را برایت

آورده‌ام عون و محمد را برایت

حسّ مادری

نمی‌شناخت سر از پا برای دیدنشان

چه قدر ذکر و دعا خواند تا رسیدنشان

 

دو تا زره به تن کوچک دو آهو کرد

و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان

رعناتر از اکبر

خوب می‌دانند اینجا از کسی سر نیستند

چشم در راه محبت‌های مادر نیستند

 

سخت شرمنده‌ است زینب از حسین خویش که

با علی‌ها هدیه‌های او برابر نیستند

 

فرزندان حضرت زینب (س) ۳

عاقبت این دوتا مهار شدند

دو غزال حرم شکار شدند

 

تا که این دو علی علی  گفتند

همۀ دشت نیزه‌دار شدند

فرزندان حضرت زینب (س) ۲

دور می‌شد دو رد پا از هم

در پی آن، دو تا صدا از هم

 

از همان دور بوسه می‌گیرند

جای بابا دوتا دوتا از هم

فرزندان حضرت زینب (س) ۱

زینب آورد امانتی‌ها را

سر به زیر و خجالتی‌ها را

 

سینه‌زن‌های اکبر و اصغر

اولین بچه هیئتی‌ها را

مستطیع‌تر

میدان عاطفه ز حماسه وسیع‌تر

دست حماسه از همه دستان رفیع‌تر

 

چون عشق و اقتدار به‌هم می‌دهند دست

اقدامشان ز خیل دلیران سریع‌تر

ناقابل

دوست دارم این دو گل را نذر چشمانت کنم

بیش از این چیزی ندارم تا که احسانت کنم

 

این دو گل که جای خود، من نیز قابل نیستم

خاک پایت گردم و جانم به قربانت کنم

حرمت عشق تو

حالا تو آسمانی و آنها کبوترند

یعنی فقط به حرمت عشق تو می‌پرند

 

انداخته نگاه تو آتش به جانشان

از هر چه آفتاب و عطش شعله‌ورترند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×