دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید

الشام، همانجا که به ما بد کردند بی غیرت و بی دین، همگی بی دردند

 

دروازه، خرابه، کوچه و بزم یزید هر چه که بگویی سرمان آوردند

 

تو یادگار آخرین کربلایى

یا باقر از فرط غمت افسرده گشتیم

از غصۀ جانسوز تو پژمرده گشتیم

 

هر شیعه در دل، حجلۀ داغ تو بسته

سنگینى داغت دل ما را شکسته

 

غلام حیدر

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

از ازل تا روز محشر ریزه‌خوار این درم

 

مرتضی خود گفته بابای من مسکین بُود

او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

 

مثل ضریح شش گوشه

آخر یه روز شیعه برات حرم می‌‌‌سازه

حرم برای تو شه کرم می‌‌‌سازه

 

آخر برات یه گنبد طلا می‌‌‌سازیم

شبیه گنبد امام رضا می‌‌‌سازیم

 

مرحمت‌ زهرا

بی‌ تو یک‌ لحظه‌ نخواهم‌ همۀ‌ دنیا را

با تو آسوده‌ کنم‌ طی‌، سفر عقبی‌ را

 

لحظاتی‌ که‌ به‌ زیر علمت‌ سینه‌ زدم‌

حس‌ نمودم‌ به‌ خدا مرحمت‌ زهرا را

 

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما اشک را ز پاکی مادر گرفته‌ایم

این زندگی ز چشمۀ کوثر گرفته‌ایم

 

اذن ورود ما به بهشت خداست، اشک

ما از بهشت هدیه فراتر گرفته‌ایم

سفر به مدینه

این گدا سوی مدینه سفری می‌خواهد

تا بیاید حرمت راهبری می‌خواهد

 

زان نفس‌ها که بر آن شامی گستاخ زدی

دل بیچاره من هم اثری می‌خواهد

یا بنّی

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ

دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ

 

من که وصیت کرده بودم با تو باشد

هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

سهم

پسر ام بنین نقش زمین واویلا

شد شکسته سر او تا به جبین واویلا

 

مادرش نیست ولی فاطمه آمد به برش

خوانده سقای حرم را ز عنایت پسرش

ذخر الحسین

من که جدا گشته ز سوی کبریایم

بنت الوقارم مادر حجب و حیایم

 

من برتر از زن‌های والای بهشتم

من خانه‌دار حضرت شیر خدایم

 

بدون ماه

کسی که چار پسر بود نورِ چشم تَرَشْ

به وقت دادن جان، یک نفر نمانده بَرَش

 

دلش گرفته چرا یک نفر کنارش نیست

بدون ماه، چه شب‌ها که صبح شد، سحرش

آخرین کفن

زینب بیاور آخرین رخت کفن را

تا که کفن پوشم تن سبز حسن را

 

خالی است جای مادرم تا که ببوسد

لب‌های سرخ یوسف گل پیرهن را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×