مشخصات شعر

ذخر الحسین

من که جدا گشته ز سوی کبریایم

بنت الوقارم مادر حجب و حیایم

 

من برتر از زن‌های والای بهشتم

من خانه‌دار حضرت شیر خدایم

 

من گر چه فیض از محضر زهرا نبردم

از راه زینب محرم خیرالنسایم

 

مریم خورد غبطه به فرزندی که دارم

من مادر سقای دشت کربلایم

 

من باغبان گلشن احساس هستم

ام‌البنینم مادر عباس هستم

 

تا که عقیل آمد سراغم جان گرفتم

روزی پاک از سفره‌ی یزدان گرفتم

 

پیغام حیدر روح تازه بر تنم داد

یعنی مدال از حضرت جانان گرفتم

 

تا خواستگار من امیرالمؤمنین شد

حاجات خود را از خدا آسان گرفتم

 

شکر خدا کردم که قابل دید ما را

جا در حریم صاحب قرآن گرفتم

 

وقت ورودم در حریم پاک زهرا

در ابتدا از زینبش دامان گرفتم

 

گفتم تیم من بانوی خانه، عزیزم

بر مادرت سوگند من بر تو کنیزم

 

تا کمترین عضو سرای وحی گشتم

مأنوس‌تر با آیه‌های وحی گشتم

 

در درس تفسیر گل زهرا نشستم

تا از دل و جان آشنای وحی گشتم

 

محو خدا گشتم ادب را آفریدم

فانی فی الحیدر فدای وحی گشتم

 

من لیله القدری شدم تا که خبردار

از ابتدا و انتهای وحی گشتم

 

از خواندن آیات یوسف بهره بردم

تا مادر یوسف لقای وحی گشتم

 

در بین یوسف‌ها گلم زیباترین است

عباس من ماه امیرالمؤمنین است

 

تا که خدا عباس را بر من عطا کرد

امید پنهان علی را برملا کرد

 

آل عبا دور مرا بگرفته بودند

چشم قشنگ کودکم محشر بپا کرد

 

دیدم علی بوسه زند بر دست عباس

با گریه‌اش جشن تولد را عزا کرد

 

گفتم مگر عیبی بود در بازوی او

مولا مرا با راز پنهان آشنا کرد

 

گفتا که این زیبا لقا ذُخر الحسین است

او را علمدار شهادت کبریا کرد

 

زیبا نگهدارش که او مال حسین است

بر چشم او بنگر که دنبال حسین است

 

زیباتر از هر ماه می‌تابید عباس

بر بیت حیدر نور می‌بخشید عباس

 

زینب برایش مادری می‌کرد آری

بر پای خواهر خوب می‌خوابید عباس

 

لالایی‌اش آیات شمسُ والضحی بود

سرّ خدا را خوب می‌فهمید عباس

 

در چشم زینب خیره می‌شد کودک من

رخسار زهرا را در آن می‌دید عباس

 

کودک ولی هیبت به زیر ابرویش بود

تنها برای یار می‌خندید عباس

 

از کودکی اسم غیور کبریا بود

شیر رشید حضرت شیر خدا بود

 

او باب جنات‌النعیم اهل بیت است

آیینه ذات رحیم اهل بیت است

 

روز ازل حق روی عرش خود نوشته

عباس علمدار حریم اهل بیت است

 

در سفره‌داری و کرم در رزم و غیرت

شاگرد ممتاز کریم اهل بیت است

 

تا که رساند بر خدا پیغمبران را

نامش صراط مستقیم اهل بیت است

 

حق را اگر سوگند دادی بر حسینش

او باب احسان قدیم اهل بیت است

 

کرب و بلا را نام او کرب و بلا کرد

یک نعره زد در علقمه محشر بپا کرد

 

عباس را معصوم تنها می‌شناسد

او را که بی‌همتاست زهرا می‌شناسد

 

وقتی که دستش می‌شود باب شفاعت

عالم مقامش را به فردا می‌شناسد

 

فرمود «زُقّ العلم زَقا» در مدیحش

اوج کمالش را شه ما می‌شناسد

 

بر دختر چشم انتظار خیمه سوگند

یک مشک پاره غیرتش را می‌شناسد

 

آب فرات و خاک علقم باد صحرا

او را بنام پاک سقا می‌شناسد

 

او رفت و زینب ماند و زنجیر و اسارت

افتادن او شد شروع هر جسارت

ذخر الحسین

من که جدا گشته ز سوی کبریایم

بنت الوقارم مادر حجب و حیایم

 

من برتر از زن‌های والای بهشتم

من خانه‌دار حضرت شیر خدایم

 

من گر چه فیض از محضر زهرا نبردم

از راه زینب محرم خیرالنسایم

 

مریم خورد غبطه به فرزندی که دارم

من مادر سقای دشت کربلایم

 

من باغبان گلشن احساس هستم

ام‌البنینم مادر عباس هستم

 

تا که عقیل آمد سراغم جان گرفتم

روزی پاک از سفره‌ی یزدان گرفتم

 

پیغام حیدر روح تازه بر تنم داد

یعنی مدال از حضرت جانان گرفتم

 

تا خواستگار من امیرالمؤمنین شد

حاجات خود را از خدا آسان گرفتم

 

شکر خدا کردم که قابل دید ما را

جا در حریم صاحب قرآن گرفتم

 

وقت ورودم در حریم پاک زهرا

در ابتدا از زینبش دامان گرفتم

 

گفتم تیم من بانوی خانه، عزیزم

بر مادرت سوگند من بر تو کنیزم

 

تا کمترین عضو سرای وحی گشتم

مأنوس‌تر با آیه‌های وحی گشتم

 

در درس تفسیر گل زهرا نشستم

تا از دل و جان آشنای وحی گشتم

 

محو خدا گشتم ادب را آفریدم

فانی فی الحیدر فدای وحی گشتم

 

من لیله القدری شدم تا که خبردار

از ابتدا و انتهای وحی گشتم

 

از خواندن آیات یوسف بهره بردم

تا مادر یوسف لقای وحی گشتم

 

در بین یوسف‌ها گلم زیباترین است

عباس من ماه امیرالمؤمنین است

 

تا که خدا عباس را بر من عطا کرد

امید پنهان علی را برملا کرد

 

آل عبا دور مرا بگرفته بودند

چشم قشنگ کودکم محشر بپا کرد

 

دیدم علی بوسه زند بر دست عباس

با گریه‌اش جشن تولد را عزا کرد

 

گفتم مگر عیبی بود در بازوی او

مولا مرا با راز پنهان آشنا کرد

 

گفتا که این زیبا لقا ذُخر الحسین است

او را علمدار شهادت کبریا کرد

 

زیبا نگهدارش که او مال حسین است

بر چشم او بنگر که دنبال حسین است

 

زیباتر از هر ماه می‌تابید عباس

بر بیت حیدر نور می‌بخشید عباس

 

زینب برایش مادری می‌کرد آری

بر پای خواهر خوب می‌خوابید عباس

 

لالایی‌اش آیات شمسُ والضحی بود

سرّ خدا را خوب می‌فهمید عباس

 

در چشم زینب خیره می‌شد کودک من

رخسار زهرا را در آن می‌دید عباس

 

کودک ولی هیبت به زیر ابرویش بود

تنها برای یار می‌خندید عباس

 

از کودکی اسم غیور کبریا بود

شیر رشید حضرت شیر خدا بود

 

او باب جنات‌النعیم اهل بیت است

آیینه ذات رحیم اهل بیت است

 

روز ازل حق روی عرش خود نوشته

عباس علمدار حریم اهل بیت است

 

در سفره‌داری و کرم در رزم و غیرت

شاگرد ممتاز کریم اهل بیت است

 

تا که رساند بر خدا پیغمبران را

نامش صراط مستقیم اهل بیت است

 

حق را اگر سوگند دادی بر حسینش

او باب احسان قدیم اهل بیت است

 

کرب و بلا را نام او کرب و بلا کرد

یک نعره زد در علقمه محشر بپا کرد

 

عباس را معصوم تنها می‌شناسد

او را که بی‌همتاست زهرا می‌شناسد

 

وقتی که دستش می‌شود باب شفاعت

عالم مقامش را به فردا می‌شناسد

 

فرمود «زُقّ العلم زَقا» در مدیحش

اوج کمالش را شه ما می‌شناسد

 

بر دختر چشم انتظار خیمه سوگند

یک مشک پاره غیرتش را می‌شناسد

 

آب فرات و خاک علقم باد صحرا

او را بنام پاک سقا می‌شناسد

 

او رفت و زینب ماند و زنجیر و اسارت

افتادن او شد شروع هر جسارت

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×