دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ذکر لبان ما صف محشر بُود: حسین

شکر خدا که نور ولایت به ما رسید

الطاف خاندان کرامت به ما رسید

 

وقتی برای خون خدا نوحه‌خوان شدیم

بالاترین مقام عبادت به ما رسید

 

ای پنجرۀ باز شده رو به بقیع

شد مقدر که شود جام، حسن باده، حسین

بنویسند حسن، خوانده شود ساده: حسین

 

کربلا هست همان انک بالواد حسن

یا بقیع است همان خطۀ آباد حسین

 

عطر یاس حسنی

بارش نعل، گلاب از تو گرفته پسرم عطر یاس حسنی می‌دهد از دور، تنت

 

آنقدر خوب نشستست به جان تو عسل که مشبک شده چون لانۀ زنبور، تنت

طفل خانه به دوش

مرا که دانۀ اشک است، دانه لازم نیست به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست ز اشک دیده به خاک خرابه بنوشتم به طفل خانه به دوش، آشیانه لازم نیست

 

فرصتی شد بکشد بال در آغوش پدر

به لبش حرف عسل، صحبت احلیٰ دارد

دومین قاسم زهراست، تماشا دارد

 

در دلش آرزوی شیر شدن می‌جوشد

در رگ و ریشۀ  او خون حسن می‌جوشد

لبریز شد ز کنج لبم شهد این عسل

ای بادۀ وصال تو احلی من العسل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

 

خوشحال باش، ازرق شامی شکست خورد

دیگر نمانده بین شجاعان کوفه یل

قصور این همه شمشیر قد بلندت کرد

همین که کردی ادا رسم دست بوسی را

شبیر داد به دستت عصای موسی را

 

به روی اسب نشستی شبیه بابایت

ندیده چشم فرشته چنین جلوسی را

دانه دانه شده تسبیح تنت

فرش خون پهن شده بر بدنت

غارت نیزه شده پیرهنت

پاره پاره پیکری مانده ز تو

دانه دانه شده تسبیح تنت

شاخ شمشاد حرم

بین میدان قاسم است یا ماه تابان آمده؟

سیزده ساله‌ترین پیر جوانان آمده

 

بس که با هیبت رسیده، من نفهمیدم دگر

یک تنه او آمده یا کل گردان آمده

نغمۀ داوود

به لبت غیر ثنا گفتن معبود نبود

در صدای تو به جز نغمۀ داوود نبود

 

راه افتادی و من پشت سرت می‌گفتم

تازه داماد حرم، رفتن تو زود نبود

شیدایی قاسم

ای عمو من پسر فاتح جنگ جملم

نوۀ شیر خدا، ساقی جام عسلم

داده حق، تحت غمت سلطنت لم یزلم

عاشقِ کشته شدن، برسر عهد ازلم

 

جلوۀ حُسن ازل

بنویسید غزل افتاده

جلوۀ حُسن ازل افتاده

 

بنویسید که از عرش خدا

سیزده ظرف عسل افتاده

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×