مشخصات شعر

اسم رمز

هر چه از روز واقعه می‌رفت

دل عاشق به شور می‌افتاد

داشت کم‌کم غروب می‌آمد

داشت از عشق دور می‌افتاد

 

یک به یک جمع عاشقان را دید

که چگونه پی لقا رفتند

مثل پروانه‌ها، پرستوها

بهر دیدار با خدا رفتند

 

با خودش زیر لب سخن می‌گفت:

خیمه‌ها خالی از دلاورهاست

نوبتی هم اگر حساب کند

نوبت انقلاب خواهرهاست

 

در یم عاشقی شناور شد

دل خود را به موج دریا زد

هر چه از عشق می‌رسد نیکوست

رفت مجنون و رو به لیلا زد

 

به کمر بست جوشن خود را

مثل مادر حماسه بر پا کرد

رفت و استاد در برابر شاه

با فغان استغاثه بر پا کرد

 

ای سلیمان به درگه کرمت

سینه‌ای پر ز آه آوردم

گرچه مورم، به پیشگاه شما

بر سر دوش، کاه آوردم

 

ای که بر دیگران نظر داری

خاطرت هست خواهری داری؟

خاطرت هست کنج این خیمه

وارث آه مادری داری؟

 

پیش این چشم‌های خیره به ما

دوست دارم که رو سفید شوم

بنت و اخت شهیدم و حالا

پیش تو مادر شهید شوم

 

زین أب هستم و جگر دارم

تا سر جان تو را هوادارم

عاشقی را تمام خواهم کرد

جای یک تیغ، من دو تا دارم

 

این دو تا پیش‌کش که می‌بینی

هدیۀ من به انقلاب تواند

جای جامه به تن کفن کردند

تا بدانی در التهاب تواند

 

بهر زینب اگر پسر هستند

هر دو تا بهر تو سپر هستند

هر دو شاگرد درس عباسند

اهل رزمیدن و خطر هستند

 

لب خود تر کن و تماشا کن

رزم این بچه‌شیرهایم را

پیششان یا علی بگو و ببین

غیرت این دلیرهایم را

 

دست رد کم بزن به سینۀ من

کاسۀ صبر من سرآمده است

رمز فتح دل تو دست من است

نوبت ذکر مادر آمده است

 

دست رد می‌زنی به سینۀ من؟

سینه و میخ در که یادت هست!

قصد داری که بگذری از من؟

سیلی در گذر که یادت هست!

 

روضه خواند و گرفت حاجت خویش

وه که این زن چه باوری دارد

همه گفتند خوش به حال حسین!

چه وفادار خواهری دارد

 

با همان اسم رمز یا زهرا

سوی جبهه شتاب می‌کردند

در دل بی‌قرار مادرشان

گوئیا قند آب می‌کردند

 

اسم رمز

هر چه از روز واقعه می‌رفت

دل عاشق به شور می‌افتاد

داشت کم‌کم غروب می‌آمد

داشت از عشق دور می‌افتاد

 

یک به یک جمع عاشقان را دید

که چگونه پی لقا رفتند

مثل پروانه‌ها، پرستوها

بهر دیدار با خدا رفتند

 

با خودش زیر لب سخن می‌گفت:

خیمه‌ها خالی از دلاورهاست

نوبتی هم اگر حساب کند

نوبت انقلاب خواهرهاست

 

در یم عاشقی شناور شد

دل خود را به موج دریا زد

هر چه از عشق می‌رسد نیکوست

رفت مجنون و رو به لیلا زد

 

به کمر بست جوشن خود را

مثل مادر حماسه بر پا کرد

رفت و استاد در برابر شاه

با فغان استغاثه بر پا کرد

 

ای سلیمان به درگه کرمت

سینه‌ای پر ز آه آوردم

گرچه مورم، به پیشگاه شما

بر سر دوش، کاه آوردم

 

ای که بر دیگران نظر داری

خاطرت هست خواهری داری؟

خاطرت هست کنج این خیمه

وارث آه مادری داری؟

 

پیش این چشم‌های خیره به ما

دوست دارم که رو سفید شوم

بنت و اخت شهیدم و حالا

پیش تو مادر شهید شوم

 

زین أب هستم و جگر دارم

تا سر جان تو را هوادارم

عاشقی را تمام خواهم کرد

جای یک تیغ، من دو تا دارم

 

این دو تا پیش‌کش که می‌بینی

هدیۀ من به انقلاب تواند

جای جامه به تن کفن کردند

تا بدانی در التهاب تواند

 

بهر زینب اگر پسر هستند

هر دو تا بهر تو سپر هستند

هر دو شاگرد درس عباسند

اهل رزمیدن و خطر هستند

 

لب خود تر کن و تماشا کن

رزم این بچه‌شیرهایم را

پیششان یا علی بگو و ببین

غیرت این دلیرهایم را

 

دست رد کم بزن به سینۀ من

کاسۀ صبر من سرآمده است

رمز فتح دل تو دست من است

نوبت ذکر مادر آمده است

 

دست رد می‌زنی به سینۀ من؟

سینه و میخ در که یادت هست!

قصد داری که بگذری از من؟

سیلی در گذر که یادت هست!

 

روضه خواند و گرفت حاجت خویش

وه که این زن چه باوری دارد

همه گفتند خوش به حال حسین!

چه وفادار خواهری دارد

 

با همان اسم رمز یا زهرا

سوی جبهه شتاب می‌کردند

در دل بی‌قرار مادرشان

گوئیا قند آب می‌کردند

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×