دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جواب بچّه‌ها

چه تنها می‌رود غمگین به سوی خیمه‌ها! برگرد

پریشان‌یال زخمی! قاصد خون خدا! برگرد

 

نمی‌دانم چه در سر داری؟ امّا خوب می‌دانم

که در‌می‌مانی آن جا از جواب بچّه‌ها، برگرد

 

لالۀ خونین

 

به میدان شهادت چون حسین از صدر زین افتاد

سوم خورشیدِ افلاکِ امامت بر زمین افتاد

 

عزیز جان پیغمبر به خون خویش می‌غلتید

هراسان ذوالجناح و شورشی در ماء و طین افتاد

 

اسب بی‌صاحب

جوشنی از زخم بر تن، اشک‌افشان، ذوالجناح

مثل خورشیدی دمید از شرق میدان، ذوالجناح

 

انقلاب کربلا را تا کند پیغمبری

یال‌ها تر کرد از خون شهیدان، ذوالجناح

 

 

آبشار اشک

 

تا شعاع نور خود را، آفتاب از من گرفت

صبر و آرامش، عنان با صد شتاب از من گرفت

 

ذوالجناحم من، بُراق «لیله ‌الاسرا»ی عشق

حسرت معراج جانان، صبر و تاب از من گرفت

 

یال گل‌گون

چنگ می‌زد بغض غربت، بر گلوی خیمه‌ها

شطّی از خون بود جاری، روبه‌روی خیمه‌ها

 

گردبادی بود پیدا، در کنار قتلگاه

ذوالجناح آسیمه‌سر می‌تاخت، سوی خیمه‌ها

 

زنگ اسارت

 

گیسوی خورشید می‌لغزید، روی خیمه‌ها

خون و آتش می‌تراوید از سبوی خیمه‌ها

 

آب، پای تپّه‌ها می‌شُست، زخم دشت را

از شرار تشنگی، پُر بود جوی خیمه‌ها

ملیکه حوریه‌ها

بانو! میان دشت، هراسان چه می‌کنی؟

دریای صبر، در دلِ طوفان چه می‌کنی؟

 

بانو! شما که از جگرت شعله می‌چکد

دیگر میانِ آتش سوزان چه می‌کنی؟

 

 

نگاه لطف

کیستى؟ اى سر که سرّ حق نمایان کرده‌اى!

 سرّ حق، پیدا و سرّ عشق، پنهان کرده‌اى

 

گر چه رویت را حجاب خون و خاکستر گرفت

 با جمالت کلبه‌ام را نور باران کرده‌اى

نظام هستی

ای جسم میان بوریا پیچیده!

خورشید ز برج خاک و خون تابیده

 

پاشید ز هم نظام هستی چون دید

اعضای تو از تیغ ز هم پاشیده

 

حماسۀ اسارت

 

روزی که به خون دل، طهارت کردم

آهنگ حماسۀ اسارت کردم

 

هنگام وداع با عزیز دل خویش

رگ‌های بریده را زیارت کردم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×