دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
محرم و صفر عشق

با یا حسین عشق من آغاز می‌شود  

با اربعین شکوفۀ گل باز می‌شود

با یا حسین می‌رسد از راه، عطر یاس  

با اربعین بهار گل آغاز می‌شود

مرثیه‌ای که نا سروده ماند

 من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم ‌

آیینه جز حسین، برابر نداشتم

وقتی صدای غربت یاسین بلند شد  

در خاطرم، به جز غم کوثر نداشتم

دختر شقایق

چون او کسی به راه وفا، یاوری نکرد  

خون جگر نخورد و پیام آوری نکرد

زینب که مثل او کسی از داغدیدگان  

با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد

 

سوغات

تا باد گره گشای زلف چمن است   

بر سینۀ لاله، داغ گل‌های من است

هجده یوسف اگر چه از دستم رفت  

سوغات من از سفر، همین پیرهن است

 

گلخروش

ای پرچم کربلا به دوشت، زینب

 فریاد علی است گلخروشت، زینب

هفتاد و دو داغ را تحمل کردی  

قربان دل بنفشه پوشت، زینب

 

ماندم ولی راست قامت...

آن شب از کربلا من، با دیدۀ تر گذشتم  

همچون پرستوی عاشق، بی بال و بی پر گذشتم

خاموش شد چلچراغم، پاییز آمد به باغم  

از باغ آتش گرفته، مثل کبوتر گذشتم

 

دیر راهب

 

گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا

همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را

 

همان حماسه زیبا، همان قیامت عشق  

به خون نشستن سرو بلند قامت عشق

این باغ گل از کیست؟

 

این سرو به خون خفته میان چمن از کیست؟  

این گوهر غلطان، جلو چشم من از کیست؟

این دشت، پر است از گل پرپر شده،‌ اما

این پیکر نیلوفری، این نسترن از کیست؟

حماسۀ توفان نوح

بی دوست، گرچه دل به جهان، من نداشتم  

از کوی عشق، طاقت رفتن نداشتم

در گلشنی که سوخته بود از تب خزان  

غیر از گلاب اشک به دامن نداشتم

 

خواهر خورشید

من ماندم و مرغ سحر و نوحه‌گری‌ها  

اندوه پرستو، غم بی بال و پری‌ها

من ماندم و هشتاد و چهار آیۀ عصمت  

در سایۀ آوارگی و در به دری‌ها

فریاد محراب

 

اینجا که بال چلچله را سنگ می‌زنند  

ماه اسیر سلسله را سنگ می‌زنند

ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل  

یاران پاک و یک دله را سنگ می‌زنند

 

شوق جان باختن

باغ، آن روز صبر و تاب نداشت  

عطشِ آب داشت، آب نداشت

باغبان از بهار می‌پرسید

یک چمن گل مگر گلاب نداشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×