مشخصات شعر

خواهر خورشید

 

من ماندم و مرغ سحر و نوحه‌گری‌ها  

اندوه پرستو، غم بی بال و پری‌ها


من ماندم و هشتاد و چهار آیۀ عصمت  

در سایۀ آوارگی و در به دری‌ها


ای بال نسیم، آتش بیداد و ستم را  

خاموش کن از دامن این ماه پری‌ها


آه این گل صد برگ که پروردۀ زهراست  

پامال سم اسب شد از خیره سری‌ها


من خواهر خورشید به خون خفتۀ عشقم  

باید که بگیرم خبر از هم سفری‌ها


در این شب تاریک خدایا کمکم کن  

تا راه به جایی ببرد، راهبری‌ها


خون شهدا ریخت، در این دشت بلاخیز  

تا خشک شود ریشۀ بیدادگری‌ها


تا صاعقۀ ظلم و ستم را ببرد باد  

تبدیل به فریاد شد این نوحه‌گری‌ها


ای خون شما آبروی چشمۀ توحید  

ای چشم شما آینۀ حق نگری‌ها


عباس علمدار تو همت کن و برخیز  

تا سهم شقایق نشود خون جگری‌ها


ای ماه شب چهارده‌، امشب به کجایی؟  

جان بر لب من‌ آمده از بی خبری‌ها


یک جلوه بکن تا دلم آرام بگیرد
تا سرخی خون تو، شفق نام بگیرد

 

خواهر خورشید

 

من ماندم و مرغ سحر و نوحه‌گری‌ها  

اندوه پرستو، غم بی بال و پری‌ها


من ماندم و هشتاد و چهار آیۀ عصمت  

در سایۀ آوارگی و در به دری‌ها


ای بال نسیم، آتش بیداد و ستم را  

خاموش کن از دامن این ماه پری‌ها


آه این گل صد برگ که پروردۀ زهراست  

پامال سم اسب شد از خیره سری‌ها


من خواهر خورشید به خون خفتۀ عشقم  

باید که بگیرم خبر از هم سفری‌ها


در این شب تاریک خدایا کمکم کن  

تا راه به جایی ببرد، راهبری‌ها


خون شهدا ریخت، در این دشت بلاخیز  

تا خشک شود ریشۀ بیدادگری‌ها


تا صاعقۀ ظلم و ستم را ببرد باد  

تبدیل به فریاد شد این نوحه‌گری‌ها


ای خون شما آبروی چشمۀ توحید  

ای چشم شما آینۀ حق نگری‌ها


عباس علمدار تو همت کن و برخیز  

تا سهم شقایق نشود خون جگری‌ها


ای ماه شب چهارده‌، امشب به کجایی؟  

جان بر لب من‌ آمده از بی خبری‌ها


یک جلوه بکن تا دلم آرام بگیرد
تا سرخی خون تو، شفق نام بگیرد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×