دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زنی پیوسته می‌خواند نوای یا اخا امشب

قرار از دل ربوده آه و اشک کبریا امشب نشسته بر جبین دل غم کرب و بلا امشب

ابوفاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بی جان فرات از شرم می‌نالد ز دردی بی شفا امشب

غرور فاطمه درچشم کوچه و بازار

زمین کرانۀ عطشان بیقراران است

زمانه ملتهب داغ سوگواران است

 

به هرطرف که بگردد نگاه سرد غروب

نشان شام غریبان سربه داران است

گودال قتلگاه

می‌ایستم مقابل گودال قتلگاه

جایی که چشم‌های تو در خون شناورند

می‌ایستم دوباره که بر روی دوش من،

اندوه کوه‌های جهان را بیاورند

غزل آتش

خونی‌ چکید و حنجرۀ خاک‌ جان‌ گرفت‌

 بغضی‌ شکست‌ و دامن‌ هفت‌آسمان‌ گرفت‌

 

 آبی‌ که‌ دستبوس‌ عطش‌ بود، شعله‌ زد

 آتش‌، سراغ‌ خیمۀ رنگین‌کمان‌ گرفت‌

شعر ایرج میرزا دربارۀ شام غریبان

سرگشته بانوان وسط آتش خیام چون در میان آب، نقوش ستاره‌‏ها

 

اطفال خردسال، ز اطراف خیمه‏‌ها هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‏‌ها

عطر عود

 با این شتاب فکر کنم سر می‌آورد!

با این شتاب،حوصله را سر می‌آورد

 

می‌تازد و غنیمت جنگ غروب را

از چنگ سی هزار نفر، در می‌آورد

خاک مسیح

پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غمزده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می دهد گفتند:«غاضریه» و گفتند:«نینوا»ست دستی کشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت: کربلاست

 

لباس کهنه چه حاجت؟

لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش

مگر که برنکشد خصم بدمنش ز تنش

 

لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستور

تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش

به پیشگاه حضرت اباعبدالله الحسین (ع)

خورشید از داغ سرت می‌سوزد این­جا

همراه آه خواهرت می­‌سوزد این­جا

 

افتاده­‌ای بر خاک صحرا غرقه در خون

صد خیمه در دور و برت می­‌سوزد این­جا

شام غریبان

خاک غم بر سر گلزار جهان باد امشب

رفته گلزار نبوّت همه بر باد امشب

 

خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت

خرگه معدلت از آتش بیداد امشب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×