دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نفس وقفی

ام البنینم و شب دلداری من است

شب زنده‌دار فاطمه بیداری من است

 

امشب وصال فاطمه را درک می‌کنم

دل بی‌قرار لحظۀ دلداری من است

داغ عزیزان

سوزد همی ز داغ عزیزان جگر مرا

صیاد دون شکسته ز کین بال و پر مرا

 

امّ‌البنین نخواند از این پس مرا کسی

من ام بی‌بنینم و نبود پسر مرا

 

عشق برادر

ماهی که در جمال برابر نداشتی

در سینه غیر عشق برادر نداشتی

 

دادی به راه دوست دو دستان خود ولی

دست از غریب کرببلا برنداشتی

چلچراغ خانه

السلام ای مادر عشق و ادب

همسر شایستۀ شاه عرب

 

السلام ای نور ایمان و یقین

مادر عباس یا امّ‌البنین

 

دو اسماعیل

چه قابل دارد ابراهیم از این پس من، دو اسماعیل

بگیر از دست‌های منتظر لطفاً، دو اسماعیل

 

اگر چه من درختم شاخه‌ام تنها دو گل دارد

همین دار و ندارم هست از گلشن، دو اسماعیل

 

برگ‌ریزان

خبر داده بودند بین‌النهرین را

برگ‌ریزانی می‌آید

غم‌های جهان

شبیه گُل که با هر چیز دیگر فرق دارد

ولی نه، با گل این شرم معطّر فرق دارد

 

و با آتش‌فشان‌های تب‌آلود جهان هم

دو چشمش، این دو خورشید شناور، فرق دارد

 

خورشیدهای گمشده

این نام‌ها که زمزمه‌ای بر لب منند

خورشیدهای گمشدۀ زینب منند

 

بی‌دعوت از مسیر شهادت گذشته‌اند

این «از مدینه آمده‌ها» کوکب منند

فصل بلند شکفتن

حالا تو از همیشۀ خود سر به زیرتر

از هر چه شعر، هر چه غزل، بی‌نظیرتر

 

طوفان چندم است، مگر می‌توان شمرد؟!

آه‌ای زنی که کوه به صبرِ تو سجده برد!

حضور سرخ ۲

شب شد! ولی نه! قافله شب را کنار زد

خورشید، خیمه در جریان غبار زد

 

منبر نهاد، حضرت خورشید، روی باد

مکتب! طنین خطبه‌ی غرای بامداد!

حضور سرخ ۱

آهی کشید و دور و برش را نگاه کرد

بی‌اختیار، پشت سرش را نگاه کرد

 

مثل همیشه طرز نگاهش غریب بود

این التفات پر هیجانش عجیب بود

دو ماه پاره

دو میوۀ دل خود را سپرده دست برادر

نگاه خیمه پر از اشک، وداع آخر مادر

 

شفق شفق گل خورشید به روی دامن این دشت

دو ماه پاره گواه طلوع سرخ برادر

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×