دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
همسفران زینب

عاشقانه با تو همسفر شدند

مجری سفارش پدر شدند

 

در دفاع از امام خویشتن

زیر تیربارها، سپر شدند

احرامِ دو کوکب

چو زینب بست احرام آن دو کوکب

دعای عشق بودش زیور لب

به عطر معرفت آراست آنان

چنان ماه دو هفته در دل شب

بمان پشت این ابر آزرم، مادر

چه عطری! شمیم بر و روی عون است

نسیمی ز جنات گیسوی عون است

 

ندانم خدایا! چه حالی است با من

شهید من آمد، خموشم چرا من؟

در ناگهان ...

آئینۀ حیا و شهامت، وقار و مهر

خورشید مهربانی و روحِ جهان سپهر

 

محبوب درد و اصل، دو گوهر، دو قلب پاک

یک روح پر طراوت و یک جان تابناک

مادر دو آینه

بانوی صبر ای گهر عشق را امین

عاشق‌ترین نگاه اهورایی زمین

 

ای در طواف سایۀ چشم تو آفتاب

از خرمن شکوه تو احساس خوشه‌چین

دو بیت عاشقانه

به دست‌هایمان نگاه نکن

که خالی‌تر از خیال کودکانی‌ست

انار ...

ای آسمان چشم تو از انتظار تر

دل خون‌تر از اناری و چشمت انارتر

 

هی ابر می‌شوی و نگاهت به راه ماه

باران رسیده بغض تو را بی‌قرارتر

دو تبسّم

مهرت از صبح ازل در دل ما افتاده

رحمت و خیر و صفا حاصل ما افتاده

 

قطره‌ای از دلت ای پادشه کرببلا

در همان صبح ازل بر گل ما افتاده

شکر شکرانه

با فراسو می‌سپُرَد چشم نگرانش را

که ببیند در وسطِ میدان پسرانش را

 

دل بی‌تابش نفسی در سینه نمی‌گنجد

خودِ او هم می‌شنود حتّی ضربانش را

خاطرۀ سرخ

نقش یک خاطرۀ سرخُ تو دفتر می‌کشی

طرحی از حماسۀ عشق دو دلبر می‌کشی

 

نقش صبر و خاطرات یک فرشتۀ نجیب

رو دلِ کویری و موج شن‌آور می‌کشی

ماه شب

ماه شب را کمی نقره‌ای کرد، باد پیچید در خیزران‌ها

زوزۀ گرگ‌های گرسنه، محو شد در صدای شبان‌ها

 

ماه سرنیزه‌ها را جلی کرد، ماه شمشیر را صیقلی کرد

این طرف غرق در خواب غفلت، دست در دست تیر و کمان‌ها

زمزمه

نهراسید که من بعد شما شب باشم

قصد دارم که در این قافله کوکب باشم

 

با دو بالی که شمائید گمانم بشود

بپرم تا لب گودال ... مقرّب باشم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×