دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاه کن پدربزرگ

نگاه کن پدر بزرگ! به عمق چشم‌های من که با تو حرف می‌زنند نگاه‌ها به جای من کنار رفت پرده‌ها، پدر بزرگ خیره شد حدود شصت سال بعد ... عراق، کربلای من:

به مولایم امام حسین (ع)
بر وسیع دل‌ها

تو!

روشن‌ترین ستارۀ دنباله داری

که بر مدار زمین نشست

بر تو چه گذشت...

در یورش آن سپاه بر تو چه گذشت

بی یاور و بی پناه بر تو چه گذشت

 

لشگر همه سوی تو هجوم آوردند

در گودی قتلگاه بر تو چه گذشت

آتش گرفته

خدایا پیکرم آتش گرفته

دل غم پرورم آتش گرفته

 

 شهادت نامه را با خون نوشتم

 ولیکن دفترم آتش گرفته

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

کنون که برق نگاه تو در نگاه من است

زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

 

به من مگو که بسازم ز درد دوری تو

پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است

تشنۀ عشق‌ بود رود فرات‌

دشت‌ در التهاب‌ می‌جوشید آهن‌ و آفتاب‌ می‌جوشید

بود هفتاد تیغ‌، شعله‌ به‌ کف‌ سی‌هزار اضطراب‌ می‌جوشید

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)
نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

بغض انارینه

آسمان تاب ندارد تب جانکاه تو را

وزمین طاقت یک گریۀ کوتاه تو را

 

خواستی در عطش قافله فریاد کنی

بغض آمد به گلو، بست گلوگاه تو را

حسین کیست که عشق از حسین دم زده است

به صبح واقعه در خیل دوست دارانش

به ظهر حادثه در جمع بی‌قرارانش

غروب بر سر نی باز بین یارانش

به ذکر و زمزمه چاووش سربدارانش

روضه‌خوان چشم‌های حضرت شد

چشم‌هایش پر از تبسم بود

چشم نه آسمان هفتم بود

 

آسمان نه، شکوه این خلقت

در طلوع نگاه او گم بود

مدح امام علی (ع)
بیا در کربلا از راه احسان

علی ای واقف اسرار هستی

علی ای رهنمای حق‌پرستی

 

علی ای شیر یزدان شاه مردان

علی ای عروه الوثقای ایمان

هق هق لشکر

وای من خیمه‌ها به غارت رفت

گیسویی روی نی پریشان شد

وسط چند خیمۀ سوزان

خواهری دل شکسته حیران شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×