دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به یاد بی کفن کربلا

کسی بدون دلیل از صدا نمی‌افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی‌افتد

 

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی‌افتد

 

اگرچه خاک نشسته به روی لب‌هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی‌افتد

شعر عاشورایی ملک الشعرای بهار
در حق آل پیمبر جور را یکباره کردی

ای فلک آل علی را از وطن آواره کردی

زان سپس در کربلاشان بردی و بیچاره کردی

 

تاختی از وادی ایمن غزالان حرم را

پس اسیر پنجهٔ گرگان آدمخواره کردی

شعر عاشورایی عطار نیشابوری
نه فلک را تا ابد مخدوم بود

کیست حق را و پیمبر را ولی

آن حسن سیرت، حسین بن علی

 

آفتاب آسمان معرفت

آن محمد صورت و حیدر صفت

عطش عشق

در محرّم ثمر عشق و وفا را دیدم

حاصل کوشش یاران خدا را دیدم

 

عشق پرواز که در بالِ نگاهم گل کرد

صحنۀ پر تپش کرببلا را دیدم

بعد یک سال و نیم خون گریه

گفته بودم که دیر یا زود از

راه می‌آیی و مرا با خود

بعد یک سال و نیم خون گریه

می‌بری تا وصال خود، تا خود

 

مطلع سرخ

کبوتران غزل‌خوان مشرق دل‌­ها

دوباره آینه بستند سمت عاشورا

 

رها از آتش شب‌پوشی قفس شده‌اند

و دل به نور زده کربلا نفس شده‌اند

شعر عاشورایی وحشی بافقی
این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان

روزی است اینکه حادثه کوس بلازده‌ است

کوس بلا به معرکهٔ کربلا زده‌ است

 

روزی است اینکه دست ستم، تیشۀ جفا

بر پای گلبن چمن مصطفا زده‌ است

شعر عاشورایی سنایی غزنوی
علی از دیده خون بباریده

حبّذا کربلا و آن تعظیم

کز بهشت آورد به خلق نسیم

 

و آن تن سر بریده در گِل و خاک

وآن عزیزان به تیغ دل‌ها چاک

کوتاه سروده
حادثۀ شگرف

افتاد سری و پیکری می‌رقصید

با شعلۀ غم، چشم تری می‌رقصید

 

در حادثۀ شگرف خونین بالان

در بستر لاله کفتری می‌رقصید

ترکیب بند عاشورایی حزین لاهیجی (بند اول)

طوفان خون ز چشم جهان جوش می‌زند بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند

یارب شب مصیبت آرام سوز کیست؟ امشب که برق آه، ره هوش می‌زند

قصیدۀ عاشورایی صائب تبریزی
خون شفق ز پنجۀ خورشید می‌چکد

چون آسمان کند کمر کینه استوار کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار

خون شفق ز پنجه خورشید می‌چکد از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار  

به مناسبت روز سعدی
ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می‌رود

مرغِ غزل امشب چرا از آشیانم می‌رود

امشب که باید تا سحر، شاعر بمانم، می‌رود

«ای ساربان آهسته ران، کارام جانم می‌رود»

«وآن دل که با خود داشتم با دل ستانم می‌رود»

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×