دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خسوف

ز جور شامیان و سنگ کوفی

چرا ای ماه زینب در خسوفی؟

 

چو با تو می‌کنم یک راه را طی

چرا بر محملم، اما تو بر نی؟

عاشورایی‌ها

حنجره­‌های زخمی

آوازهای شکسته

لب‌های تشنه در نیزه باران آفتاب

شطی از عطش

فوّارۀ  سرخ

آسمانی از کبوتر در پرواز

صبر کن...

می‌خواهم از این صبر لبالب بشوم

در ظهر همین روز کمی شب بشوم

 

ای خار بس است، لحظه‌ای صبر بکن

صحرای بدون خار زینب بشوم

وای زینب

هجوم ناگهان و ... وای زینب

به سمت کاروان و ... وای زینب

 

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایبان و ... وای زینب

زینب (س)

ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو

تربیت‌یافتۀ دامن زهرایی تو

 

زینب قامت دین، زیور رخسار شرف

مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو

 

گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی

خانۀ فاطمه را شمع دل‌آرایی تو

چهل روز

صبح آمد و خورشید نتابید چهل روز

همراه من آمد سر خورشید چهل روز

 

من تشنۀ لبخند تو بودم ولی ای عشق

جز غصه بر این تشنه نبارید چهل روز

خاکستر خیام

زینب گریست نام به آتش کشیده را

فریاد زد پیام به آتش کشیده را

 

با چشم‌های غمزدۀ خود نظاره کرد

گلزخم‌های کام به آتش کشیده را

نه! مریم نیست

او هاجر اما تشنۀ آبی که زمزم نیست

لبریز از درد است اما نه! نه! مریم نیست

 

باید کسی باشد که در هفت آسمان انگار

در طالعش جز ردّپای اشک و ماتم نیست

خطبۀ زینبیّه

اینک زمان زمانِ غزل‌خوانیِ من است

بیتی‌ست این دو خط که به پیشانیِ من است

 

هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن

این میهمانیِ تو نَه ... مهمانیِ من است!

 

مِهر جاودانه

خجسته‌باد قدوم تو، ای که بدر تمامی

فروغ دیدۀ ما، مِهر جاودانۀ شامی

 

شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن «زهرا»

تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی

 

اگر پرندۀ جانم سلام من نرساند

«من المبلّق عنّی الی سعاد سلامی»

 

تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

کربلا را ز جنان یارترین می‌آید

عشق را بین که علمدارترین می‌آید اشک را بین که گهربارترین می‌آید

 

شد شریک غم ایام حسینش زینب عشق را مَحرم و غمخوارترین می‌آید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×