دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیا تویی عزیز پیمبر؟

ای پیکر برهنۀ بی سر حسین من آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟

 

پیدا نمی‌کنم به تنت جای بوسه‌ای جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من

شیرازۀ صبر

در غربت شام و کوفه، نام‌آور عشق

همزاد بلا، مادر غم، خواهر عشق

 

با موی پریشان شده، شیرازۀ صبر

با قدّ خمیده، سایه‌ای بر سر عشق

 

روح ملکوتی

در کام تو، ذوالفقار حیدر به نیام

در خطبۀ تو، گرمی صد شعله پیام

 

هر چند به خاک غم نشسته‌ست دلت

روح ملکوتی تو در اوج قیام

 

جوشن صبر

ای جسم کبود گشته‌ات، جوشن صبر

وی خیمه‌گه سوخته‌ات، مأمن صبر

 

تا حفظ شود ز چشم زخم غم‌ها

نام تو شده است حرز بر گردن صبر

 

پژواک خطابه

ای صبر تو، چاک کرده پیراهن غم

وی عزم تو، آتش زده بر خرمن غم

 

پژواک خطابه‌های تو محو نمود

از ساحت پاک حنجرت، شیون غم

صاعقۀ خطابه

ای صبر تو، تازیانه بر پیکر ظلم

وی زخم اسارت تو، بر حنجر ظلم

 

چون صاعقۀ خطابه‌ات شعله کشید

باقی نگذاشت غیر خاکستر ظلم

خلیل نینوا

گر جسم تو، سوده گشت در هاون صبر

روح تو ببخشید توان بر تن صبر

 

پیداست، خلیل نینوای عشقی

ای سینۀ آتشین تو، گلشن صبر

جبرئیل حماسه

ای نام تو، نینوای خونین پیام

وی صحنۀ کربلای تو، کوفه و شام

 

جبرئیل حماسه، می‌چکد از دو لبت

چون تیغ خطابه را برآری ز نیام

یک نفر باید که زینب‌وار بشناسد تو را

کربلا رفتی در و دیوار بشناسد تو را

در پس دیوار و در مسمار بشناسد تو را

 

آرزوی تو فقط این است یک دفعه حسین

روی نی با چشم‌های تار بشناسد تو را

 

زلال نگاه

خورشید، شب، نگاه تو را خواب دیده است

مهتاب روی ماه تو را خواب دیده است

 

شرمندۀ نگاه تو هفت آسمان شده‌ است

پابند چشم‌هات زمین و زمان شده‌ است

دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

زنجیر...

هنگام رحیل آسمان بود

دلشوره به جان آسمان بود

افتاد به دست و پای زینب

زنجیر مگر ز محرمان بود؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×