دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جام بلور

دلم تنگه دلم تنگه برادر

یه لشگر با تو می‌جنگه برادر

 

کمی آهسته‌تر جام بلورم!

که این صحرا پر از سنگه برادر

زنجیر...

هنگام رحیل آسمان بود

دلشوره به جان آسمان بود

افتاد به دست و پای زینب

زنجیر مگر ز محرمان بود؟

غنچۀ سوخته

می‌سوخت غنچه‌ای ز عطش در کنار آب

گردید باغبان بر گل شرمسار آب

آگه ز شیرخواره نبودی مگر فلک!

دادی به دست آب چرا اختیار آب؟

 

باغ بنفشه

ز صحرای مصیبت کاروان ناله می‌آید

که یک باغ بنفشه بر مزار لاله می‌آید

 

ز جا خیز ای برادر حال خواهر را تماشا کن

سپرده دخترت را بر زن غساله، می‌آید

آرام جان

دل شب چشمه‌ها از چشم وا کرد

میان گریه بابا را صدا کرد

 

ز دوری پدر چون گریه سر کرد

صدای گریه‌ها سر را خبر کرد

بغض

غروب و بغض و خرابه کنار یک دیوار

نشسته‌ام و تو را گریه کرده‌ام بسیار

 

به روی خاک خرابه تو را کنم تصویر

که دست دخترکی را گرفته‌ای انگار

خسوف

ز جور شامیان و سنگ کوفی

چرا ای ماه زینب در خسوفی؟

 

چو با تو می‌کنم یک راه را طی

چرا بر محملم، اما تو بر نی؟

آهسته

 

ای یادگار مادرم آهسته‌تر برو

آهسته از مقابل چشمان‌تر برو

 

امرم به صبر کردی و آرام شد دلم

اما بیا ز دختر خود بی‌خبر برو

شاپرک

چرا نیامده‌ای شاپرک؟ شدی راهی

چو عمر پر زده رفتی، چه عمر کوتاهی!

دو فصل دیده، ندیدی دو فصل دیگر را

به سال اول عمر تو مانده شش ماهی

 

آه ای علی ...

با عطر یاس‌های بهشتی معطری

آه ای علی چقدر شبیه پیمبری

 

بسیار خفته‌ای تو در آغوش گرم من

اما دریغ از تو و این خواب آخری

 

سقای سبز

عشق یعنی بر لب دریای سبز

ایستاده یک نفر سقای سبز

 

تشنگان را آب حیوان می‌دهد

دست‌هایی سبز با صهبای سبز

کنار علقمه

دو تیر یکسره چشم امیدم از تو بریده

یکی نشسته به مشک و یکی نشسته به دیده

 

ز جای خیز و بیا همرهم به خیمه و مپسند

که پیش چشم عدو رو کنم به خیمه خمیده

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×