دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یاقوت نگاه

خورشید زانو می­‌زند پیش نگاهش

هر شب ستاره می‌­چکد از چشم ماهش

 

آرامش آبی‌­ترین دریاست انگار

زیبایی لبخندهای گاه­گاهش

بند سوم: در حیرت فرات

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه آذرخش دمی مکث کن بتاب

تا یوسف هزار زلیخا کنم تو را

ظهر آتش

عطشان‌ترین و خسته‌ترین رودها، فرات واکن گره ز بغض دل خویش، یا فرات

 

زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو هستم به درد و داغ دلت آشنا، فرات

کبریت احمر

در محرم هر که صاحب منبر است

در قیامت عرش را تاج سر است

 

غافل از کبریت احمر گر شود

شعلۀ سر دونهال بی بر است

شعر عاشورایی فاضل نظری
چراغ تابناک

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک

لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک!

 

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر

مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک

گل‌های زرد

بی تو شب و روزم همه سردند عمو

گل‌های دل باغ چه زردند عمو

 

تا رأس تو دیدم ز خودت پرسیدم

چشمان تو را چه کار کردند عمو؟

دلم به رحمت اولاد فاطمه گرم است

نگاه کن چقدر روضه‌ها اثر دارند

برای قافلۀ شب زده، سحر دارند

 

خوشا به حال کسانی که در هوای حسین

همیشه و همه جا دیدگان تر دارند

مراحل سلوک

اولین مرحله‌ این است: فقط رو بزنی

پی یک مهر به‌ این سو و به آن سو بزنی

 

دومین مرحله‌ این است که خود را ببری

مهر با اصل برابر شده بر او بزنی

نوسروده‌ای تقدیم به قمر بنی هاشم (ع)

نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه، فراوان تر از اغراقی

 

وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی

بانوی آفتاب

پاک دامن چو آب، اُمّ بنین

همدم بوتراب، اُمّ بنین

 

بعد زهرا به همسریّ علی

گشته‌ای انتخاب، اُمّ بنین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×