دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعلۀ عشق خانمان سوز است

زنده هستم به عشق دلداری

به ‌امید طلوع دیداری

 

گاه دنبال زندگی هستم

گاه دنبال چوبۀ داری

آسمان نیزه

رد چندین زخم بر هر زخم بود

پیکر تو زخم اندر زخم بود

 

از قفای نی نگاه انداختم

صورت ماهت سراسر زخم بود

 

در میان غصه‌ها یک روز خوش بر خود ندید

از خرابه می‌رسد آوای دختر بچه‌ای می‌کشد آخر مرا غم‌‌های دختر بچه‌ای

 

در میان غصه‌ها یک روز خوش بر خود ندید پر شد از درد و بلا دنیای دختر بچه‌ای

اسیر شبنم

دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد

 

بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد

عطر سیب

خیزران و بوسه بر دندان و لب‌ها خوب نیست ما عزاداریم، این بزم و طرب‌ها خوب نیست

در مذاق من که عطر سیب را حس کرده‌ام بوی تند و تیز این ماءالعنب‌ها خوب نیست

در خرابه مصرعی از زندگی‌ام طی شده

با لب تشنه نگاهی پر تمنا می‌رود ساحل چشمی به استقبال دریا می‌رود

با دعا چشم تری باشد یقیناً با شتاب روی بال عرشیان تا عرش اعلا می‌رود

قصیدۀ تازیانه

بنا نبود که گیسوی من کشیده شود به ساعتی شب گیسوی من سپیده شود

 

قرار بود ببافی تو گیسوانم را نه اینکه در اثر لخته، خون تنیده شود!

شبیه فاطمه پاک است از رنگ تعلق‌ها

چنان شد موج خیز بی نیازی گرد دامانش که می‌ترسم خدا بیرون کند سر از گریبانش

 

به استقبال این نوگل بهار رفته برگشته سرآغاز ربیع الاول است انگار شعبانش

نامۀ عاشورا

ثبت است به خون، چکامۀ عاشورا

 فرض است به ما ادامۀ عاشورا

 

در هاله‌اى از عشق و یقین پایان یافت

 با نام رقیّه، نامۀ عاشورا

 

عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک

مست آن است که از باده سبو بردارد

چشم ‌امید ز هرکس به جز او بردارد

 

یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را

گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×