دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این دختر نحیف، همان نازدانه است

مثل قدیم با دل من، سر نمی‌کنی

جانم به لب رسید، تو لب تر نمی‌کنی

 

حرفی بزن، جواب تو والله سنگ نیست

از چه هوای سورۀ کوثر نمی‌کنی؟

خیره بر عکس حرم باید کبوتر سر کند

گاه باید شام را با دیدۀ تر سر کند

گاه باید روزها را دیده بر در سر کند

 

حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است

کودکی که دور از دامان مادر سر کند

هم‌قدم قافله

دلخونم از این فاصله، خواهم آمد

من هم‌قدم قافله خواهم آمد

 

با یاد سه‌ساله‌ای که جا ماند از راه

با پای پر از آبله خواهم آمد

دختر شیرین زبان

رونمایم از سفر کوه غم است

قامتم از کوله بار غم خم است

 

از  میان  این همه  طفل  یتیم

دختر شیرین زبان تو کم است

غارت

 

تمام دشت به حالم نظاره می‌کردند

به یکدگر پی غارت اشاره می‌کردند

 

برای بردن یک گوشوارۀ ناچیز

حرامیان به خدا گوش پاره می‌کردند

 

مسمط تضمینی از غزل فصیح الزمان شیرازی برای مصیبت حضرت رقیه (س)

ز سرت نمانده جسمی به سرم نمانده مویی که گرفته بود مویم به کف خودش عدویى

دل زخم خورده ام را ننهد کسی رفویى «همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

پس بدهید

وقتش شده فردای مرا پس بدهید شیرینی رویای مرا پس بدهید

انگشتر و گوشواره‌ام مال شما انگشتر بابای مرا پس بدهید

 

بال زخمی

بعد از پدرم رو به حرم آوردند

صد زخم روى بال و پرم آوردند

 

ای کاش که می شد به پدر می‌گفتم

با رفتن او چه بر سرم آوردند

 

آتش به جان

عدو خنجر به قلب پاره می‌زد غمت آتش به سنگ خاره می‌زد

به چشم خویش دیدم جان بابا که از فرق تو خون فواره می‌زد  

با کاروان نیزه (بند هفتم)

از دست رفته دین شما، دین بیاورید!

خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید!

 

دست خداست، این که شکستید بیعتش

دستی خدای گونه‌تر از این بیاورید!

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×