دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تشنگی‌های تو کویرم کرد

کاروان داشت می‌رسید از راه، دل زینب در التهاب افتاد تا که چشم ستاره‌های کبود، به سر قبر آفتاب افتاد

 

کاروانی که از هزاران دشت از سر شوق با سر آمده بود به مرور غم خودش که رسید، کم کم از مرکب شتاب افتاد

از رود‌ها بپرس

از شوق مرگ پیش تو، گلگون گریستم از رود‌ها بپرس که من چون گریستم

 

اول شدم شکفته ز ارسال نامه‌ات آخر ز شرمساری مضمون گریستم

 

خورشید هفتم

کارم کشید چون به تباهی، درست شد این رنگ از شکست سیاهی درست شد

گفتم به خون دل بنویسم پیام را آقا کریم بود، شفاهی درست شد

 

شعلۀ عشق خانمان سوز است

زنده هستم به عشق دلداری

به ‌امید طلوع دیداری

 

گاه دنبال زندگی هستم

گاه دنبال چوبۀ داری

شبیه فاطمه پاک است از رنگ تعلق‌ها

چنان شد موج خیز بی نیازی گرد دامانش که می‌ترسم خدا بیرون کند سر از گریبانش

 

به استقبال این نوگل بهار رفته برگشته سرآغاز ربیع الاول است انگار شعبانش

چه گویمت؟ حیدری دوباره

رسیده پیغمبری دوباره به عاشقان دلبری دوباره

امیری و سروری دوباره ادامۀ کوثری دوباره

شب مدینه، نجف، غم زهرا

در حریمت شفا نمی‌خواهم

آتشم زن دوا نمی‌خواهم

 

لحظۀ استجابت روضه

از شما جز شما نمی‌خواهم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×