دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ترکیب بند فتحعلی شاه قاجار (بند سوم)

 

گردید بر سنان سر سلطان دین دریغ                    

افتاد آسمان شرف بر زمین دریغ

 

بر پیکر امام زمان زادۀ زیاد                                 

بگشاد صد هزار کمان از کمین دریغ

با کاروان نیزه (بند چهاردهم)

قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام

قربان آن می‌ یی که دهندش علی الدوام

 

قربان آن پری که رساند تو را به عرش

قربان آن سری که سجودش شود قیام

 

با کاروان نیزه (بند سیزدهم)

تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه

آن  یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه

 

جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام

برگشته‌ای و می‌‌نگری سوی قتلگاه

با کاروان نیزه (بند یازدهم)

از شرق نیزه، مهر درخشان برآمده ست

وز حلق تشنه، سورۀ قرآن برآمده ست

 

موج تنور پیرزنی نیست این خروش

طوفانی از سماع شهیدان برآمده ست

با کاروان نیزه (بند دهم)

باران می‌ گرفته، به ساغر چه حاجت است؟

دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟

 

آوازۀ شفاعت ما، رستخیز شد

در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟

 

با کاروان نیزه (بند هشتم)

خون می‌‌رود هنوز ز چشم تر شما

خرمن زده ست ماه، به گرد سر شما

 

آن زخم‌های شعله فشان، هفت اخترند

یا زخم‌های نعش علی اکبر شما؟

با کاروان نیزه (بند ششم)

 

ای زلف خون فشان توام لیله البرات

وقت نماز شب شده، حی علی الصلات

 

از منظر بلند، ببین صف کشیده‌اند

پشت سرت تمامی‌ ذرات کائنات

دیر راهب

 

گذشته چند صباحی، ز روز عاشورا

همان حماسه که جاوید خوانده‌اند او را

 

همان حماسه زیبا، همان قیامت عشق  

به خون نشستن سرو بلند قامت عشق

ماذنۀ آسمان

اگر باد مخالف، کمی امان بدهد  

به نیزه دار بگویم: سری تکان بدهد

به نیزه دار بگویم: که با تکانی نرم  

به ابرهای سر زلف تو، دهان بدهد

حقایق و اوهام

در پردۀ حقایق و اوهام، مانده‌ای  

چون راز، در همیشۀ ایام، مانده‌ای

خورشیدی و، خیال به تو زل زدن محال!  

آنقدر واضحی، که در ابهام مانده‌ای

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×