مشخصات شعر

با کاروان نیزه (بند یازدهم)

از شرق نیزه، مهر درخشان برآمده ست

وز حلق تشنه، سورۀ قرآن برآمده ست

 

موج تنور پیرزنی نیست این خروش

طوفانی از سماع شهیدان برآمده ست

 

این کاروان تشنه، ز هر جا گذشته است

صد جویبار، چشمۀ حیوان برآمده ست

 

باور نمی‌‌کنی اگر از خیزران بپرس

کآیات نور، از لب و دندان برآمده ست

 

انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ

انگشتری ز دست شهیدان درآمده ست

 

راه حجاز می‌ گذرد از دل عراق

از دشت نیزه، خار مغیلان برآمده ست

 

چون شب رسید، سر به بیابان گذاشتیم

جان را کنار شام غریبان گذاشتیم

با کاروان نیزه (بند یازدهم)

از شرق نیزه، مهر درخشان برآمده ست

وز حلق تشنه، سورۀ قرآن برآمده ست

 

موج تنور پیرزنی نیست این خروش

طوفانی از سماع شهیدان برآمده ست

 

این کاروان تشنه، ز هر جا گذشته است

صد جویبار، چشمۀ حیوان برآمده ست

 

باور نمی‌‌کنی اگر از خیزران بپرس

کآیات نور، از لب و دندان برآمده ست

 

انگشت ما گواه شهادت که روز مرگ

انگشتری ز دست شهیدان درآمده ست

 

راه حجاز می‌ گذرد از دل عراق

از دشت نیزه، خار مغیلان برآمده ست

 

چون شب رسید، سر به بیابان گذاشتیم

جان را کنار شام غریبان گذاشتیم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×