مشخصات شعر

حقایق و اوهام

 

در پردۀ حقایق و اوهام، مانده‌ای  

چون راز، در همیشۀ ایام، مانده‌ای


خورشیدی و، خیال به تو زل زدن محال!  

آنقدر واضحی، که در ابهام مانده‌ای


سنگ غمی شکست دلت را و، تو هنوز  

آیینه وار، در ملاءعام مانده‌ای


در سینه تو موج غم، آشوب می‌کند  

غرق تلاطمی، ولی آرام مانده‌ای


پیغمبری و، معجزه‌ات، بر سر نی است  

خود نیز، محو جذبۀ پیغام مانده‌ای


از آن غروب تلخ، که خورشید را ربود  

چشم انتظار صبح سرانجام مانده‌ای


هر پرچم سیاه، که در باد می‌وزد
یک گوشه از شبی ست، که در شام، مانده‌ای

 

حقایق و اوهام

 

در پردۀ حقایق و اوهام، مانده‌ای  

چون راز، در همیشۀ ایام، مانده‌ای


خورشیدی و، خیال به تو زل زدن محال!  

آنقدر واضحی، که در ابهام مانده‌ای


سنگ غمی شکست دلت را و، تو هنوز  

آیینه وار، در ملاءعام مانده‌ای


در سینه تو موج غم، آشوب می‌کند  

غرق تلاطمی، ولی آرام مانده‌ای


پیغمبری و، معجزه‌ات، بر سر نی است  

خود نیز، محو جذبۀ پیغام مانده‌ای


از آن غروب تلخ، که خورشید را ربود  

چشم انتظار صبح سرانجام مانده‌ای


هر پرچم سیاه، که در باد می‌وزد
یک گوشه از شبی ست، که در شام، مانده‌ای

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×