دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعر عاشورایی عطار نیشابوری
امام از ماه تا ماهی حسین است

 

امامی کافتاب خافقین است

امام از ماه تا ماهی حسین است

 

چو خورشیدی جهان را خسرو آمد

که نه معصوم پاکش پس رو آمد

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب بابا «آب» داد عمو دست داد بابا نان داد عمو قبلِ بابا جان داد

کوتاه سروده
حکایت آب

عجب حکایتی دارد آب هر سال قصه‌های حسین را سر می‌ُبریم اما «آب» از «آب» تکان نمی‌خورد

شعر عاشورایی صائب تبریزی
مدح شاه کربلا

خاکیان را از فلک امید آسایش خطاست

آسمان با این جلالت گوی چوگان قضاست

 

پردۀ خار است اگر دارد گلی این بوستان

نوش این غمخانه را چاشنی زهر فناست

مرثیه‌ای از قرن ششم هجری
خورشید آسمان هدی، شاه اوصیا

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی

 

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

کان روز بود قتل شهیدان کربلا

 

آن تشنگان آل محمد اسیروار

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

 

شعر عاشورایی خواجوی کرمانی
گوشوار عرش

آن گوشوار عرش، که گردون جوهری با دامنی پر از گهرش بود مشتری درویش ملک بخش و جهاندار خرقه پوش خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری

 

در صورتش معین و در سیرتش مبین انوار ایزدی و صفات پیمبری  

روضۀ پاک حسین

خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست

آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟

 

جز به چشم و چهره مسپر خاک این ره، کان همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفاست

بند دوم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

افتاد تا، ز بام شبستان کربلا

خور، چون سر بریده، به دامان کربلا

خون خدا، گرفت گریبان کربلا

«کشتی شکست خوردۀ توفان کربلا

                   در خاک و خون فتاده به میدان کربلا»

شعر عاشورایی امیر معزی
کعبۀ جود و کرم

آنکه چون آمد به دستش ذوالفقار جان شکار  گشت معجز در کفش چون در کف موسی، عصا آمد آواز منادی لا فتی الا علی  وانگهی لا سیف الا ذوالفقار آمد ندا

پیراهنی است کهنه به همراه فاطمه

آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

 

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه، خونخواه فاطمه

 

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریۀ جانکاه فاطمه

 

از مرغ دریایی دو بال سرخ می‌­ماند

لنگر بیندازید اینجا آخر دنیاست

حالا بهشت از پشت چشم­ اندازتان پیداست

 

سکّان به دست ناخدای کشتی نوح است

مقصد به‌ سوی بادهای ظهر عاشوراست

 

قلاب‌ها در راه دریا گوش خواباندند

این بندر آشفته قربان­گاه ماهی‌هاست

 

 

مرثیه‌ای از قرن هفتم هجری
بر کشتۀ کربلا بگریید

ای قوم درین عزا بگریید

بر کشتۀ کربلا بگریید

 

با این دل مرده، خنده تا چند؟

امروز در این عزا بگریید

 

فرزند رسول را بکشتند

از بهر خدای را، بگریید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×