دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی

 شب شعله خیز با نفس آتشین رسید

صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید

آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید

«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»

 

اربعین، وقت ظهر، کرببلا

گریه کردن برای امشب یا

گریه کردن برای فرداها

 

هر چه دیدیم گریه بود و گذشت

مثل یک خواب ظهر عاشورا

باید زمین کربلایت دیدنی باشد

باید زمین کربلایت دیدنی باشد

شش‌گوشه‌اش از عمق جان بوسیدنی باشد

 

پیراهن صدپاره‌ات بر شانه‌های باد

هر روز بیش از پیش‌ها بوییدنی باشد

 

می‌روم پای پیاده از نجف تا کربلا

چتر را می‌بندم و روی زمین می‌ایستم

زیر باران امام اولین می‌ایستم

 

اذن می‌خواهد به ایوان نجف داخل شدن

بین صف پشت سر روح الامین می‌ایستم

 

همت کنید!

 کشتی شکسته‌ایم که بی تاب مانده‌ایم

 آشفته در تلاطم گرداب مانده‌ایم

 

 رحمی کن ای اجل، که طواف حرم کنیم

 درحسرت زیارت ارباب مانده‌ایم

کربلا کشتی آزادی

حزن سنگین صفر یک لحظه خنثی می‌شود

با قدم‌های نگارم قد غم تا می‌شود

 

قد غم‌ها تا شد و تا سرزمین کاظمین

مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا می‌شود

غزل مرثیه ای در حال هوای اربعین از زبان آقا امام سجاد (ع)
مثل من هیچ کس امام نشد

مثل من هیچکس در این عالم، وسط شعله‌ها امام نشد در شروع امامتش چون من، اینقدر دورش ازدحام نشد لشکری از مغیره می‌آمد، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیر زهرا به هیچ معصومی، اینقدر گرم احترام نشد

خبر داغ

آن باد که آورده ز مقتل خبرت را

پاشیده به هر جا خبر شعله‌ورت را

 

در سطر خبرهای جهان داغ‌ترین است:

در ظهر عطش سوخته دریا جگرت را

 

دعوا سر این بود که از نسل غدیری

این قوم فقط داشته بغض پدرت را

کوتاه سروده
مگو از ماجرای قتلگاهش

به روی نیزه شد سرها، دوبیتی!

چه آمد بر سر مولا، دوبیتی؟

 

مگو از ماجرای قتلگاهش

شکستی قلب زهرا را، دوبیتی!

با یاد حسین (ع) پاسدار شرف بشریت
خواب

چو هیهای سواران دشت‌ها را به زیر بال گیرد، شاید این اوست- من و آیینه می‌گوییم و آنگاه فغان سر می‌دهیم از ماتم دوست

 

فغان سر می‌دهیم و یکدگر را ملامت می‌کنیم از زنده ماندن در آنجایی که خورشید آفرین خواند به مردان، شعر مردن را نخواندن

کوتاه سروده
دلم آتش گرفت از هرم آهت

شکفتم مثل گل با هر نگاهت

دلم آتش گرفت از هرم آهت

دعا کردم که با لب‌های خشکم

بمیرم در کنار قتلگاهت

حقیقت مظلوم

ماه محرم است و دلم باغ پرپر است

در چشم من، دوباره غمی سایه گستر است

 

ماه محرم است و دو چشم غریب من

با داغ بی بدیل تو ای سرخ! همسر است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×