دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به خدا من پسر زهرایم

من جوادم که خدا خوانده جواد

من چه کردم به تو اى بد بنیاد؟

 

عوض آنکه مرا یار شوى

بر دل غم زده غمخوار شوى

 

آب همچون کربلا در خانه‌ات نایاب شد

ای که بر جودت سلیمان نبی رو می‌‌زند

روبروی گنبد تو نوح زانو می‌‌زند

صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو می‌‌زند

شمع عمرت در جوانی از چه سو سو می‌‌زند؟

 

جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت

باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده

باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده

 

اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید

وسط حجره جواد است، به سر افتاده

 

بوی کربلا

در سینه دوباره ابتلا می‌آید

غم باز به اردوی ولا می‌آید

 

دل‌‌های شکسته کاظمینی شده است

اینجاست که بوی کربلا می‌آید

 

پادشاه سخا

 پادشاه سخا، امام رضا

اول و انتها، امام رضا

 

دوره گردم که ذکر روز و شبم

یاحسن بوده، یا امام رضا

 

آفتاب قدیمی دنیا

ای ز روی تو روی حق پیدا

آفتاب قدیمی دنیا

 

ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت، دریا

 

آه! حرف سفر نزن اینقدر

نالۀ وا جگر نزن اینقدر

جگرت را شرر نزن اینقدر

 

با صدای نفس نفس زدنت

پشت در بال و پر نزن اینقدر

 

ارث قبیله

ارث قبیله است که هرکس جوان‌تر است

مویش سفید گشته و قدش کمان‌تر است

 

این بیست و پنج سال که سنی نمی‌شود

اما بهار عمر شما پر خزان‌تر است

 

آیه‌‌های کوثر

برخیز ‌ای جوان! سر خود بر زمین مکش

تو زخم دیده‌ای، پر خود بر زمین مکش

 

ای مادری‌تر از همه، کم دست و پا بزن

پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش

 

او غصه‌دار روضۀ شیب الخضیب بود

وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم

وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم

 

وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است

امشب عزای اشرف اولاد آدم است

 

کبوتر حرمش، اشک ذوالجناح نداشت

میان هلهله سینه مجال آه نداشت

برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت

 

درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش

شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت

 

لباس شمر به تن کرد و منع آبت کرد

رسیده جان به لب اطهرت؛ ابالهادی

نشسته پیک اجل در برت؛ ابالهادی!

 

دوباره قصۀ زهر و دوباره نامردی

کبود شد همۀ پیکرت؛ ابالهادی!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×