دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رهبر خضر

 

ای سر دور از بدن! روزی تو سامان داشتی

جا به دوش مصطفی با لعل خندان داشتی

 

خضر را رهبر تو بودی، جانب «عینُ الحَیات»

خود چرا در وقت مردن، کام عطشان داشتی؟

میر قافله

 

از فرط غم، برای منِ تنگْ حوصله

یارای آن نمانده که بتْوان کنم گله

 

از هم اساس عالم امکان چرا نریخت؟

روزی که شد به نیزه سر میر قافله

کهکشان نظاره‌گر

 

چون پیش چشمشان، سر شه ‌بر سنان گذشت

در حیرتم که بر سر زینب، چسان گذشت

 

تا بوسدش گلو، نرسیدش به نیزه، دست

آوخ که نیزه نیز بر او سرگران گذشت!

 

مرآت خداوند

 

این سر پُرخون که بر نی، زیب تاج و افسر است

هست مرآت خداوند و خدا را مَظهر است

 

این درخشان طلعت تابنده اندر نوک نی

صورت است این یا قمر؟ یا رشک مهر انور است؟

میر کاروان

 

ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن

احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن

 

ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز

بر کشتگان بی‌کفنِ خود، نماز کن

 

دلیل گم‌شدگان

 

تا تو شدی کشته ما، بی‌‌سر و سامان شدیم

یک‌سره سر‌گشته‌ی کوه و بیابان شدیم

 

خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا

به لجّه‌ی غم اسیر، دچار توفان شدیم

وعدۀ وصال

 

ورد زبان من که برادر برادر است

صد بار اگر اعاده کنم نا‌مکرّر است

 

آن جسم توست یا که بلای مجسّم است؟

وین جان من وَ یا غم و درد مصوّر است؟

صید به خون تپیده

 

ای آن‌ که کفت ز خون خضاب است! عریان تنت اندر آفتاب است

بَردار سر از تراب، ای جان! کاین دشت بلا، نه جای خواب است

 

ای رفته به نوک نی، سر تو! افتاده به خاک، پیکر تو

از چیست که جسم اطهر تو؟ بی‌غسل و کفن در آفتاب است

حمایل زرّین

 

چو بر بستند «آل الله»، سوی شام، محمل‌ها

به محمل‌ها مکان کردند، هم‌چون غصّه در دل‌ها

 

ز بس سیل سرشک از چشمه‌های چشم شد جاری

فرو رفتند آن جمّازه‌ها تا سینه، در گِل‌ها

 

وعدۀ ما و تو

 

جلوه‌ی روی تو بود، طور مناجات ما

کعبه‌ی کوی تو بود، قبله‌ی حاجات ما

 

شربت دیدار تو، آب حیات همه

صحبت این ناکسان، مرگ مفاجات ما

شعلۀ گردون

 

فاش ار فلک، بر آن تن بی‌سر گریستی

ز‌آن ‌روز تا به دامن محشر گریستی

 

ز اشک ستاره، دیده‌ی گردون تهی شدی

بر وی به قدرِ زخمِ تنش، گر گریستی

عبور اسیران

 

افتاد چون عبور اسیران به قتلگاه

بر کشتگان بی‌کفن، افتاد‌شان نگاه

 

دیدند سروِ قامتِ شه‌زادگان، زمین

در خون تپیده پیکرِ عریانِ پادشاه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×