مشخصات شعر

دلیل گم‌شدگان

تا تو شدی کشته ما، بی‌‌سر و سامان شدیم

یک‌سره سر‌گشته‌ی کوه و بیابان شدیم

 

خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا

به لجّه‌ی غم اسیر، دچار توفان شدیم

 

از فلک عزّ و جاه، به روی خاک سیاه

به چاه غم سرنگون، چو ماه کنعان شدیم

 

ز کعبه‌ی کوی تو، به حسرت روی تو

به حلقه‌ی فرقه‌ای، ز بت‌پرستان شدیم

 

ای سر تو بر سنان! شمع ره کاروان

به مهر روی تو ما، شهره‌ی دوران شدیم

 

ز جور خون‌خوارگان، تو سربلندیّ و ما

ز دست نظّارگان، سر به گریبان شدیم

 

پرده‌گیان تو را، حجات عزّت درید

تا که تماشاگه، پرده‌نشینان شدیم

 

گاه به زندان غم، حلقه‌ی ماتم‌زده

به کنج ویرانه ‌گاه، چو گنج شایان شدیم

 

چو ساربان عزا، نواخت بانگ رحیل

سر تو شد روی نی، گم‌شدگان را دلیل

دلیل گم‌شدگان

تا تو شدی کشته ما، بی‌‌سر و سامان شدیم

یک‌سره سر‌گشته‌ی کوه و بیابان شدیم

 

خیمه و خرگاه ما، رفت به باد فنا

به لجّه‌ی غم اسیر، دچار توفان شدیم

 

از فلک عزّ و جاه، به روی خاک سیاه

به چاه غم سرنگون، چو ماه کنعان شدیم

 

ز کعبه‌ی کوی تو، به حسرت روی تو

به حلقه‌ی فرقه‌ای، ز بت‌پرستان شدیم

 

ای سر تو بر سنان! شمع ره کاروان

به مهر روی تو ما، شهره‌ی دوران شدیم

 

ز جور خون‌خوارگان، تو سربلندیّ و ما

ز دست نظّارگان، سر به گریبان شدیم

 

پرده‌گیان تو را، حجات عزّت درید

تا که تماشاگه، پرده‌نشینان شدیم

 

گاه به زندان غم، حلقه‌ی ماتم‌زده

به کنج ویرانه ‌گاه، چو گنج شایان شدیم

 

چو ساربان عزا، نواخت بانگ رحیل

سر تو شد روی نی، گم‌شدگان را دلیل

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×