دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
رأس ساعت سر

کسی که کودکی‌اش رأس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

 

تمام خاطرۀ کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

همسفران زینب

عاشقانه با تو همسفر شدند

مجری سفارش پدر شدند

 

در دفاع از امام خویشتن

زیر تیربارها، سپر شدند

مادر دو آینه

بانوی صبر ای گهر عشق را امین

عاشق‌ترین نگاه اهورایی زمین

 

ای در طواف سایۀ چشم تو آفتاب

از خرمن شکوه تو احساس خوشه‌چین

انار ...

ای آسمان چشم تو از انتظار تر

دل خون‌تر از اناری و چشمت انارتر

 

هی ابر می‌شوی و نگاهت به راه ماه

باران رسیده بغض تو را بی‌قرارتر

شکر شکرانه

با فراسو می‌سپُرَد چشم نگرانش را

که ببیند در وسطِ میدان پسرانش را

 

دل بی‌تابش نفسی در سینه نمی‌گنجد

خودِ او هم می‌شنود حتّی ضربانش را

خاطرۀ سرخ

نقش یک خاطرۀ سرخُ تو دفتر می‌کشی

طرحی از حماسۀ عشق دو دلبر می‌کشی

 

نقش صبر و خاطرات یک فرشتۀ نجیب

رو دلِ کویری و موج شن‌آور می‌کشی

ماه شب

ماه شب را کمی نقره‌ای کرد، باد پیچید در خیزران‌ها

زوزۀ گرگ‌های گرسنه، محو شد در صدای شبان‌ها

 

ماه سرنیزه‌ها را جلی کرد، ماه شمشیر را صیقلی کرد

این طرف غرق در خواب غفلت، دست در دست تیر و کمان‌ها

زمزمه

نهراسید که من بعد شما شب باشم

قصد دارم که در این قافله کوکب باشم

 

با دو بالی که شمائید گمانم بشود

بپرم تا لب گودال ... مقرّب باشم

آرزوی مادر

دویده‌ایم که همراه کاروان باشیم

رسیده‌ایم که در جمع عاشقان باشیم

 

به شوق اوج گرفتن ستاره آمده‌ایم

که خاکبوس قدم‌های آسمان باشیم

 

باز ورق

«همیشه» باز ورق خورد رو به زن این بار

پر از شرافت غمگین‌تر شدن این بار

 

همیشه‌ای که سیاه و سپید را ...

برگشت

به سمت خیمۀ چشمان گرم زن این بار

 

محسن تو علی اصغر شد

نور زهرا شد و منور شد

شب قدر نبی مقدر شد

 

نه خدیجه به دامنش آورد

بلکه زهرا خدیجه‌آور شد

اصل پنجم ایمان

ساحل خیالت را پرسه می‌زند قویی

مانده مات دریاچه، ماه یا پری خویی؟

 

ای عصاره باران، اصل پنجم ایمان

قبله هر طرف باشد مثل کعبه آن سویی

 

جبرئیل و میکائیل مژده بر رجب دادند

در تگرگ و یخبندان با بهار می‌رویی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×