دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قبر مطهّر

خواهم که مرا ز عشق پُرجوش کنی

با قبر مطهّرت هم‌آغوش کنی

 

هرگز نکنم تو را فراموش، حسین!

حاشا که تو هم مرا فراموش کنی

 

رباعی

ای خون خدا که چشمه‌ی خورشیدی!

تو خوب‌ترین تجلّی توحیدی

 

بسیار بدی دیده‌ای از من امّا

نادیده بگیر آن چه از من دیدی

 

قرآن ناطقم

 

قرآن ناطقم که چنین پاره‌پاره‌ای

تو خفته‌ای به خاک و مرا نیست چاره‌ای

 

خورشید من ببین که دگر زینب تو را

در هفت آسمان نبُوَد یک ستاره‌ای

حدیث کربلا

به پیشگاه تو بعد از سلام، یا جدّا!

 مراست شِکوه ز قوم ظلام، یا جدّا!

 

ز شام می‌رسم و کتف و بازوان کبود

 مراست نزد تو سوغات شام، یا جدّا!

 

شرح سفر

اى شُکوه اربعینت جاودانى، اى پدر!

 در برت باز آمدم با ناتوانى، اى پدر!

 

زائرى دیگر نمی‌آید چو ما در اربعین

 از سرشک‌افشانى و آتش به جانى، اى پدر!

 

معجزۀ فراز نیزه

ماه من! در دل شب‌ها که به زندانت کرد؟

 گل من! در طبق خار که پنهانت کرد؟

 

تو حسین منى و این همه پامال ستم

 جان من! بازى تقدیر چه با جانت کرد؟

 

کجا بودى برادر؟

 

بتاب اى ماه! تا اختر فشانى‌هاى من بینى

 برآى، اى لاله! تا آتش به جانى‌هاى من بینى

 

حسین من! رسیده کاروانت از سفر برخیز

 که احوال من و هم‌کاروانى‌هاى من بینى

زنده هر دم شهید

اى کربلا! اى کعبه‌ی عشق و امیدم!

 بعد از جدایى‌ها به دیدارت رسیدم

 

اى کربلا! آغوش بگشا زینب آمد

 من زینبم کز رنج دورى‌ها خمیدم

 

گواه عشق

 

به کربلاى تو یک کاروان دل آوردم

 امانتى که تو دادى به منزل آوردم

 

هزار بار به دریاى غم فرو رفتم

 که چند درّ یتیمت به ساحل آوردم

حکایت جانسوز

به کویت ارمغان، خون دل و چشم تر آوردم

 ز پیشت قلب غمگین بردم و غمگین‌تر آوردم

 

منم زینب که از کویت به صد رنج و محن رفتن

 ولى در آمدن افزوده داغ دیگر آوردم

 

شرح حال اربعین

اى که می‌دانى غمت با سینه‌ی خواهر چه کرد!

 در نگر با زینبت دست ستم آخر چه کرد

 

سر برآر و سرگذشت همرهانت را بپرس

 تا ببینى این سفر با عترت اطهر چه کرد

 

دیدار فرزدق

خود فرزدق گفت: در قُرب حرم

من به حج می‌رفتمی با مادرم

 

ناگهان دیدم حسین و اهل او

آمده از مکّه بیرون کوبه‌کو

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×