دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غم جانگداز

شدم اسیر غمی‌ جانگداز پشت سرت  و زنده‌ام به دو نذر و نیاز پشت سرت

 

یکی به نذر دوباره تو را بغل کردن و دوم اینکه شوم سرفراز پشت سرت

 

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

برای آینه بودن که انتخاب شدم

چو ماه، مطلع انوار آفتاب شدم

 

مرا هر آینه ذخرالحسین می‌خواندند

دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم

ماه، در کسوت سقا به میان آمده است

مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند

 

گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت

مست بی دست

آغاز کردم شعر خود را با اباالفضل اذن ورودم در غزل شد یا اباالفضل

 

هر مشکلی از دید من سهل است تا هست مشکل گشای مردم دنیا اباالفضل

روی تو جلوه بر رخ مهتاب داده است

یا والقمر! والشمس! مزمل! اباالفضل! ای قبله‌گاه شاعر بیدل، اباالفضل! الفاظ موج و، دامنت ساحل اباالفضل! یا دائم الفضل علی السائل، اباالفضل!

 

حضرت دریا

بین صحرای عطش حضرت دریا آمد

مشک بر دوش سبک بال و تنها آمد‌

شاه شمشاد قدان سرو معلی آمد

ماه کامل شدۀ آل قمرها آمد‌

آنچه خوبان همه دارند به یک جا آمد

آیینۀ تاریخ ز تکرار تو مانده

خوب است غزل‌ها همه با نام تو باشد

در وصف نگاهی که پر از دام تو باشد

 

امروز اگر آمده‌ام تا که بمانم

یعنی دل من خواسته که رام تو باشد

العطش از عمق جان نیزه‌ها برخواست

آه، آبت کرد نام آب آور داشتن چون که محکوم است هر ساقی به ساغر داشتن

 

العطش از عمق جان نیزه‌ها برخواست تا کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

ماه خنده رو

حتی نرنجاند از خودش یک مشت ترسو را بخشید از روی سخاوت دست و بازو را

 

تا خاطراتی را نهان سازد، بر آن می‌گشت پنهان بسازد از برادر زخم پهلو را

 

خدا به ماه رسانده ست دست دریا را

 

چنان که وقت عطش جرعه‌ای گوارا را

طلب کنید فقط ساقی العطاشا را

 

هنوز جای علامت به شانۀ پدر است سپرده زیر علم دست صاحبش ما را

 

عصر دهم

 

پیر شد

 عصر دهم بود، زمینگیر شد

حرمله

 با کف و با هلهله تقدیر شد

طعم تلخ واهمه

 

شام و سکوت و گریۀ خواهر بدون تو

آمد غروب و یک شب دیگر بدون تو

 

اوقات عمر من همه با تو به سر شده

سخت است بین اینهمه لشگر بدون تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×