مشخصات شعر

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

برای آینه بودن که انتخاب شدم

چو ماه، مطلع انوار آفتاب شدم

 

مرا هر آینه ذخرالحسین می‌خواندند

دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم

 

امان که مشک تهی آب روی من را ریخت

من از خجالت لب‌های تشنه آب شدم

 

ابوتراب شدم تا به خاک افتادم

اسیر کینۀ قوم بنی شراب شدم

 

چقدر نیزه تشنه به جان من افتاد

که جرعه جرعه پر از زخم بی حساب شدم

 

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

پناه روسری و خیمه و حجاب شدم

 

دلم شکسته سرم را به حرمله دادند

که مزد ذبح علی کودک رباب شدم

 

امان ز شمر و امان نامه...حال هم که سرت...

خجل ز نسبت خود با بنی کلاب شدم...

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

برای آینه بودن که انتخاب شدم

چو ماه، مطلع انوار آفتاب شدم

 

مرا هر آینه ذخرالحسین می‌خواندند

دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم

 

امان که مشک تهی آب روی من را ریخت

من از خجالت لب‌های تشنه آب شدم

 

ابوتراب شدم تا به خاک افتادم

اسیر کینۀ قوم بنی شراب شدم

 

چقدر نیزه تشنه به جان من افتاد

که جرعه جرعه پر از زخم بی حساب شدم

 

به جای دست بریده دو بال سهمم شد

پناه روسری و خیمه و حجاب شدم

 

دلم شکسته سرم را به حرمله دادند

که مزد ذبح علی کودک رباب شدم

 

امان ز شمر و امان نامه...حال هم که سرت...

خجل ز نسبت خود با بنی کلاب شدم...

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×