دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو یادگار

آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند

 مرغان بهشت بى‌قرارش بودند

 

آن روز که جاى مجتبى خالى بود

 در کرببلا دو یادگارش بودند

 

پرچم انقلاب عاشورا

 

مسلم که شکست سطوت بت‌ها را

 گردید سفیر، مکتب تقوا را

 

بر کاخ یزید با تن غرقه به خون

 زد پرچم انقلاب عاشورا را

 

فریاد ز کوفیان

 

فریاد ز کوفیان که نیرنگ زدند

 بر دامن آشوب‌گرى، چنگ زدند

 

با مسلم اگر چه روز بیعت کردند

 شب، عهدْ شکسته، بر سرش سنگ زدند

سلام بر مسلم

بر مسلم و جان‌نثاری‌اش باد سلام!

 بر خون وى از مردم آزاد سلام!

 

بین روح بلندش که به زیر شمشیر

 تنها به حسین بن على داد سلام

 

 

پاداش برابر

اکبر که رخش جلال سرمد دارد

 این آینه، زیبایى احمد دارد

 

چون اوست شبیه مصطفى، دیدارش

 پاداش زیارت محمّد دارد

 

بذر غم

 

بر بذر غمی که کاشتم می‌گریم

 چون چاره دگر نداشتم می‌گریم

 

بر گریه‌ی من اگر چه دشمن خندد

 بر سینه سرت گذاشتم می‌گریم

وداع آخر

 

در تابش آفتاب، اى ماه! برو

 اکنون که روى به سوى «الله» برو

 

هنگام وداع آخر، اى جان حسین!

 پیش نظرم، چند قدم راه برو

قامت خم

 

از داغ تو، ای جوان! شرر می‌گردم

من لحظه به لحظه پیرتر می‌گردم

 

با قامت راست از حرم آمده‌ام

با قامت خم به خیمه برمی‌گردم

آتش به جگر

 

من شعله به جانم و تو آتش به جگر

 تو سوخته‌اىّ و من ز تو سوخته‌تر

 

بر گرد على! که شب نگردیده هنوز

 سیراب شوى پسر! تو از دست پدر

یک بار دگر نگاه کن پشت سرت

 

از خون که گرفته بود سیماى تو را

 شستم به لبان خشک، لب‌هاى تو را

 

یک بار دگر نگاه کن پشت سرت

 تا باز ببینم رخ زیباى تو را

 

نور دیده

 

اکبر که گل حمیده‌ی فاطمه است

 نورِ دلِ نورِ دیده‌ی فاطمه است

 

هر چند که از گلشن لیلا باشد

 او لاله‌ی پروریده فاطمه است

لالۀ تشنه

آغوش به روى گل چو بگشود حسین

 از لاله‌ی خویش تشنه‌تر بود حسین

 

بنْهاد زبان اگر که در کام على

 او را عطش شهادت افزود حسین

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×