دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آخرین وداع

گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل

گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل

 

فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم

کای کعبۀ معظّم و ای خانۀ جلیل!

 

تحفۀ کوچک

از مکّه چون به عزم سفر، بست بار خویش

لبیّک گفت، دعوت پروردگار خویش

 

از شوق وصل دوست، سر از پا نمی‌شناخت

آن‌سان که داده بود ز کف، اختیار خویش

 

بر روی دست، اصغر خود را گرفت و گفت

در پیشِ تیرِ حادثه با کردگار خویش:

احرام خون

 

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

قاصد اشک

چون رو به سوی کعبۀ «بیت‌ الحرام» کرد

در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد

 

هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد

هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد

 

آبروی حج

خوشا آن کس! که امشب در کنار کعبه، جا دارد

به سر، شور و به دل، نور و به لب، ذکر خدا دارد

 

همه در مکّه جمع و کاروانی خارج از مکّه

ره صحرا گرفته، کیست این، عزم کجا دارد؟

 

 

کعبۀ مقصود

باشد به سوی کعبۀ مقصود، روی ما

کآن‌ ‌جا برآید، آن‌ چه بُوَد آرزوی ما

 

ما را خیال یک سر مو نیست، غیر دوست

بر حال ما گواه بُوَد مو‌به‌موی ما

 

 

مرکب زین مکن

 

مرکب، خدای را به سوی کوفه، زین مکن

خلق مدینه را ز فراقت، حزین مکن

 

بر عهد کوفیان نتوان داشت اعتماد

دوری ز بارگاه رسول امین مکن

تنهای تنها

ای ساربان! آهسته ران، کز دیده دریا می‌رود

از شهر زهرا نیمه‌‌شب، فرزند زهرا می‌رود

 

منزل به منزل کاروان، گردیده در صحرا روان

با ناله و آه و فغان، تنهای تنها می‌رود

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×