مشخصات شعر

احرام خون

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

احرام خون ببندید، ای حاجیانِ چرخان!

خالی‌ است مکّه از وحی، مکّه پُر از ستم شد

 

سرگرم کرد ابلیس، با این طوافتان، هان!

سرگیجه تا گرفتید، خود وارد حرم شد

 

خورشید، روی نیزه، باید عَلَم کنم من

قرآن به روی نیزه، دیروز اگر عَلَم شد

 

در کربلا بکارید، شمشیرها! سرم را

عُزّی، هُبَل، دوباره، در کعبه محترم شد

 

از کعبه چشم پوشید، با اهل‌بیت معصوم

لب‌تشنه ره‌سپار، دشت قیام و غم شد

 

آن‌ روز آب نوشید، حلق حسین از تیغ

آن ‌روز چشم زینب، بارانِ دم‌به‌دم شد

 

هفتاد و دو ستاره، بیرق به دست، آن‌ روز

آن‌ روز دست عبّاس، یک کهکشان عَلَم شد

 

از کربلا به کعبه، پل بست، دست عبّاس

دستی که در حمایت، از آینه، قلم شد

 

احرام خون

فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»

این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد

 

دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:

این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد

 

احرام خون ببندید، ای حاجیانِ چرخان!

خالی‌ است مکّه از وحی، مکّه پُر از ستم شد

 

سرگرم کرد ابلیس، با این طوافتان، هان!

سرگیجه تا گرفتید، خود وارد حرم شد

 

خورشید، روی نیزه، باید عَلَم کنم من

قرآن به روی نیزه، دیروز اگر عَلَم شد

 

در کربلا بکارید، شمشیرها! سرم را

عُزّی، هُبَل، دوباره، در کعبه محترم شد

 

از کعبه چشم پوشید، با اهل‌بیت معصوم

لب‌تشنه ره‌سپار، دشت قیام و غم شد

 

آن‌ روز آب نوشید، حلق حسین از تیغ

آن ‌روز چشم زینب، بارانِ دم‌به‌دم شد

 

هفتاد و دو ستاره، بیرق به دست، آن‌ روز

آن‌ روز دست عبّاس، یک کهکشان عَلَم شد

 

از کربلا به کعبه، پل بست، دست عبّاس

دستی که در حمایت، از آینه، قلم شد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×