دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هوای شهادت

چون شاه دین، هوای شهادت به سر گرفت

تاج سعادت از سر خود، چرخ برگرفت

 

گیتی کمیت تیز تکش را کشید تنگ

دست قضا عنان و رکابش، قدر گرفت

 

 

سرشک ‌مصیبت

از پشت زین به خاک، چو خورشید دین نشست

برخاست شورشی که فلک بر زمین نشست

 

از شش جهت بلند شد، آهی که دود آن

بر طاقِ منظرِ فلکِ هفتمین نشست

 

حقّ اهل‌بیت

از هر کنار توسن بیداد تاختید

تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید

 

خواندید از حجاز مرا جانب عراق

و‌آن ‌گاه پرده‌های مخالف نواختید

 

قاصد اشک

چون رو به سوی کعبۀ «بیت‌ الحرام» کرد

در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد

 

هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد

هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد

 

رکاب پر خون

 

شد شام و چرخ‌، چون سر ببْریده‌ای ز تن

غلتان، میان خونِ شفق گشت غوطه‌زن

 

یا هم‌چو مغفری که به خون گشته سرنگون

یا چون سری که کرده جدا تیغش از بدن

فرمان ناله

ای سوز سینه! باز تو را این اثر که داد؟

وی آتش نهفته! تو را این شرر که داد؟

 

ای سیل اشک! از دل خون گشته می‌رسی

از حال شاه تشنه‌لبانت خبر ‌که داد؟

 

طور تجلّی

چون کرد با برادر خود قصه را تمام

رو بر مدینه کرد که یا سید الانام

 

این شاه سر جدا شده از تن حسین توست

این سینه‌چاک ناوک دشمن حسین توست

دو بند از یک ترکیب‌بند
پیراهن صبر

زینب چو جسم پاک برادر نظاره کرد

کرد این خطاب و پیرهن صبر پاره کرد

 

ای تشنه لب به سوی که بعد از تو رو کنم؟

جویم که را که درد دل خود به او کنم؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×