دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چی می‌شه دلم رو کربلا کنی؟

دوباره می‌رم یه گوشه بشینم تا که خلوتی کنم با دفترم

می‌خوام امشب فقط از حرم بگم نمی‌خوام یه ذره هم طفره برم

 

دعوت از مولاست

هر که هست اهل ولا با ما بیاید کربلا

هر که میخواهد بلا با ما بیاید کربلا

 

هر که بیمار است و از هر در جوابش کرده‌اند

می‌دهد مولا شفا، با ما بیاید کربلا

 

قلب شش گوشه

چه می‌شد عشق، ما را توشه باشد؟

نصیبم برگی از آن خوشه باشد

 

خداوند حرم های مبارک

چه می‌شد قلب من شش گوشه باشد؟

 

خیره بر عکس حرم باید کبوتر سر کند

گاه باید شام را با دیدۀ تر سر کند

گاه باید روزها را دیده بر در سر کند

 

حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است

کودکی که دور از دامان مادر سر کند

گوشۀ شش گوشه‌

غیر از غم تو در دل ناکام ندارم

مانند شب گریه، سرانجام ندارم

 

یک شب بطلب سر به ضریحت بگذارم

جز گوشۀ شش گوشه‌ات آرام ندارم

 

نو سرودۀ سید حمیدرضا برقعی

مادر مرا گرفت در آغوشش، در کنج زیر پله هراسان بود در خانۀ کدام یک از اقوام، این دفعه بمبِ سرزده مهمان بود

 

گرمای بی ملاحظۀ بادم، ناراحت از گلایۀ شمشادم جمع تضاد، زندۀ مردادم، در من شروع، نقطۀ پایان بود

 

دل شیدایی

بر سر کوی تو عمری به تماشا ماندیم در کویر دل سودا زده تنها ماندیم تا رخم سرخ نبینند رقیبان از شرم سر بازار تو پیوسته به حاشا ماندیم  

چه لذّتی

 

به کوی دوست رسیدن مشقّتی دارد

بگو به آن که به جانان، ارادتی دارد

 

کسی که دید به راه وصال، زحمت بیش

به پیش دیده‌ی مولا مزیّتی دارد

بلند بالایی

ای آشنای بلا! کربلا عجب جایی است!

به هر طرف که نظر می‌کنی، تماشایی‌ است

 

به ناله آمده هر سو ز شوق، فاخته‌ای

ز پا فتاده به هر گوشه، سرو رعنایی ‌است

 

 

بوی کربلا

امشب عجیب خوش‌دلم، از بوی کربلا

دارد حسین می‌وزد، از سوی کربلا

 

بانگ علی، دوباره مرا زنده کرده است

انگار زینب است، سخن‌گوی کربلا

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×