لب­‌های عطشناک تو آغاز حیات­ است

دین­ست ... یقین­ست ... عروج­ست ... صلات­ است

با نبض تو باید بتپد قلب جهانی

نبضی که نمایانگر محیا و ممات­ است

چهار اصلان من گر نور عین است

همه قربان یک موی حسین است

سلام من بر آن شش گوشه قبری

که تاج افتخار قبلتین است

از حجّ خانه‌­ای که به‌جز بام و در نبود

تا حجّ عشق، یک شریان بیشتر نبود

وقتی که آسمان تف هل من معین گرفت

انگار در زمین خدا یک نفر نبود

هر که باشد در دلش حال و هوایت بیشتر

گریه خواهد کرد بین روضه‌هایت بیشتر

گرچه عمری سائل لطف و مرامت مانده‌ام

می‌شوم شب‌های جمعه من گدایت بیشتر

آمد از جانب حق سبط پیمبر امشب

عرش و فرش از قدمش گشت منوّر امشب

کوریِ هرچه حسود است به پیغمبر ما

آمده آیهای از سورۀ کوثر امشب

ای کاش آنجا زیر پاهایت

مثل مدینه در تلاطم بود

آنجا که شد شش گوشه جا دارد

یک گنبد خضرای دوم بود

ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته

شب پریشان شده، دامان سحر آشفته

جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده

و به توصیف تو ارکان هنر آشفته

رحمه الواسعه‌ای، عرش خدا مسند توست

به کران تو بلندای نظر آشفته

می‌ایستم امروز خدا را به تماشا ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم من نیز جوانم، ولی افتاده‌ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را ای عشق مینداز از امروز به فردا

ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان

مثل تیری که رها می‌شود از دست کمان

خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود

بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود

مست می‌آمد و رخساره برافروخته بود

نهمین نوح رسیده است شود سرور شهر

با همین عمر کمش سایه شود بر سر شهر

نهمین نور دمیده است زمین بی تاب است

پسر حضرت ارباب، خودش ارباب است