دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آخرین قربانی

 

بس که خون‌بار است، چشم خامه‌ام

بوی خون آید همی از نامه‌ام

 

ترسمش خون، باز بندد، راه را

سوی شه نابرده عبد‌الله را

پر سوخته

شمع‌ها از پای تا سر سوخته

مانده یک پروانه‌ی پَرسوخته

 

نام آن پروانه، عبدالله بود

اختری تابنده‌تر از ماه بود

 

شور عشق

 

بندگی کن، بندگی در راه عشق

تا شوی آگه ز عبدالله عشق

 

«انّی عبدالله، آتانی الکتاب»

رو فروخوان زآن کتاب مستطاب

 

بلاگردان شاه

 

خرد‌سالی در حریم شاه بود

نام او شه‌زاده عبدالله بود

 

عاقبت خود را ز زینب وارهانْد

خویشتن را در حضور شه رسانْد

داغ لاله

آن که او را نام، عبدالله بود

با عمو در کربلا هم‌راه بود

 

از گل رخسار، داغ لاله بود

لاله‌اش را از عطش، تب‌خاله بود

 

آخر ذبیح

 

مقتل شهزاده عبدالله را

بشْنو و برکش به گردون، آه را

 

کودکی خورشیدوَش، طفلی صبیح

در ره سلطان دین، آخر‌ذبیح

 

تاب مهجوری

ظهر عاشورا که پور بوتراب

تشنه‌لب افتاد بر روی تراب

 

در حرم بودش برادرزاده‌ای

لاله‌رویی، عاشقی، آزاده‌ای

 

 

شوق دیدار

چار فرزند امام مجتبی

بود هم‌راه شهید کربلا

 

طفلی از آن چار، عبدالله بود

طعنه‌زن رخسار او بر ماه بود

 

عشق سرکش

 

سینه‌ام تنگ آمده بار دگر

باز دارم ناله از سوز جگر

 

عزم کوی کربلا کرده دلم

یاد طفل مجتبی کرده دلم

خم سلامت باد!

چون حسین بن علی اندر نبرد

مانْد هم‌چون ذات حق، یکتا و فرد

 

دید عبداللَّه، جگرگوشه‌یْ حسن

که گرفته گِرد یزدان، اهرمن

 

پیشواز تیر

 

دید شاه دین چو عبدالله را

بگْذرانید از فلک پس آه را

 

هم‌چو جان آن طفل را در بر کشید

ز آه دل، آتش به خشک و تر کشید

 

عشق محض

آمدم تا جان کنم قربان تو

پیش تو گَردم بلاگردان تو

 

در حرم دیدم که تنها مانده‌ام

هم‌رهان رفتند و من جا مانده‌ام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×