دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حسینیۀ گریه

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

به ما حسینیۀ گریه را نشان بدهید

 

مرا که راهی بزم عزای اربابم

برای زود رسیدن کمی توان بدهید

 

مدیون شال سیاهیم

لبریز از اشک و آهیم

چون کوله‌بار گناهیم

 

با پا و دست و سر و چشم

هر یک نفر، یک سپاهیم

 

جغرافیای عشق

وقتی که بر پیشانی‌ام مهر گدا است

یعنی که تقدیرم به دستان شما است

 

دم بازدم در سینه‌ها نام تو جاری است

این حنجره اهدایی زهرا به ما است

 

صاحب کرم

هرجا که حرف معرفت افتاد لاجرم

شاعر نوشت اول خط «صاحب کرم»

 

صاحب کرم اگرچه به ظاهر شود ذلیل

اما به ذهن مردم دنیاست محترم

 

اسفندِ وقت آمدنش را بیاورید

اشعار سرخ دل‌شکنش را بیاورید

دم‌نوحه‌های سینه‌زنش را بیاورید

 

دارد صدای قافله از دور می‌‌رسد

اسفندِ وقت آمدنش را بیاورید

 

روضه‌خوان‌ها...

روضه‌خوان‌ها غالباً وقتی به منبر می‌‌رسند

با همان یک یا حسین از سر به آخر می‌‌رسند

 

روضه‌ها را از پسر تحویل بابا داده و

از سر بر نیزۀ بابا به دختر می‌‌رسند

 

جاروکش فرش عزایت جبرئیل است

آمد محرّم نبض عالم ایستاده

از حرکتش حتّی زمین هم ایستاده

 

ما پیرو دستور «فابک للحسین» یم

بر آفتاب دیده، شبنم ایستاده

 

پرِ پرواز

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را

از گلوی بغض‌هایم باز کردم گریه را

 

مثل یک مادر که فرزندش ز دستش می‌‌رود

اقتدا کردم به او، ابراز کردم گریه را

 

گداهای گرفتار

وقتی همه جا شهره به عنوان تو باشیم

باید که فقط ریزه‌خور خوان تو باشیم

 

دامن نکش از دست گداهای گرفتار

بگذار کمی دست به دامان تو باشیم

 

شیرین‌ترین عبادت

آقا سلام! ماه محرم شروع شد

«باز این چه شورش است و چه ماتم» شروع شد

 

آقا سلام! کاسۀ اشکی به من دهید

ماه گدایی من و چشمم شروع شد

 

بهار غم

بچه‌ها بازم محرم اومده

عید ما با بهار غم اومده

 

بچه‌ها خیمۀ ماتم بزنید

همگی به سینه محکم بزنید

 

فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است

در کوچه‌ها، نسیم بهشت محرم است

این شهر بی مجالس روضه، جهنم است

 

پیراهن سیاه عزاداری شما

زیباترین تجلی عشق مجسم است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×