دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بوسۀ آفتاب

گر رفته بود از سر کوی تو آفتاب

برگشته است باز به‌سوی تو آفتاب

 

باغ افق که روز، پر از عطر نور شد

هر صبحدم شکفت به بوی تو آفتاب

نگاه مرثیه

آن شب امیر قافله سفرۀ ماه را گشود

و از فاصلۀ  دو انگشت ضیافت عشق را

به تماشا گذاشت.

کوتاه سروده
محضر عشق دوست

از بهر ستیز و مرگ آماده شوید

در محضر عشق دوست افتاده شوید

از خون حسین بشنوید این پیغام

در طول زمان همیشه آزاده شوید

میدان دل

سراپا تشنگی، امّا دلش دریاتر از دریا

و رقصی در میان خون خود زیباتر از زیبا

 

چه شوری داشت آن شیدایی­‌ات بالا بلند من

که در میدان دل، سر برده‌­ای بالاتر از بالا

کوتاه سروده
هفتاد و دو تکبیر

با زخم چه طعنه‌ها به شمشیر زدی

مردانه به قلب آن همه تیر زدی

بر هرچه که هست در نماز آخر

یک مرتبه هفتاد و دو تکبیر زدی

کوتاه سروده
شعر صمیمیت انسان

تا شعر صمیمیت انسان خواندی

بی حنجره از لبان باران خواندی

تاریخ قیام انبیا کامل شد

وقتی که به روی نیزه قرآن خواندی

کوتاه سروده
شعور خیزران

آن طشت که خون عشق را می‌نوشید

در فهم دلیل خون او می‌کوشید

آن روز شعور خیزران جالب بود

انگار لبان وحی را می‌نوشید

کوتاه سروده
بر می‌گردد

با ناله و شور و شین بر می‌گردد

با مویۀ زینبین بر می‌گردد

 

انگار پس از چهل غروب خونبار

امروز سر حسین بر می‌گردد

کوتاه سروده
گل محمدی

یک سر تن بی سر است و یک سر گودال

کوهی شده از نیزه و خنجر گودال

 

اینجا همه تیغ‌ها معطر شده‌اند

افتاده گلی محمدی در گودال

کوتاه سروده
تمام ماجرا

می‌دید تو را و کربلا را می‌دید

می‌دید تو را و نیزه‌ها را می‌دید

 

هر وقت که لب‌های تو را می‌بوسید

انگار تمام ماجرا را می‌دید

خون خدا

یکی جامه از تن دریا بیرون کشید

یکی انگشتری ماه را دزدید

اما کسی به غیر خدا

یاقوت خون تو را برنداشت

توفان ساعت ۳

آغاز ابرها

در ساعت یک است به وقت نجف

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×