دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نقاشی

بگذار زیر پای تو نقاشی‌ام کنند

در دومین هجای تو نقاشی‌ام کنند

 

مثل کبوتران شب جمعهٔ حرم

بگذار در هوای تو نقاشی‌ام کنند

کلید بهشت

دوباره آمده‌ام تا به من بها بدهی

مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی

 

گره به کار من افتاده، ای کلید بهشت

خدا کند که به من فرصت دعا بدهی

 

من از زیارت قبلی خراب‌تر شده‌ام

خدا کند به منِ بی پناه جا بدهی

خواهر آبروی گداها

ما را برای گدایش شدن آفریدند

قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند

 

او را برای طواف و برای عروج و

ما را برایِ برایش شدن آفریدند

ارث مادر

گوشه‌ای از حرای حجرۀ خویش

نیمه شب‏‌ها، خدا خدا می‌‏کرد

 

طبق رسمی که ارث مادر بود

مردم شهر را دعا می‌کرد

دل گرفته

دل، گرفته یاد ایوان بقیع

دیده‌ای داریم گریان بقیع

 

حیف بر خاکش بتابد آفتاب

سایۀ عرش است بر جان بقیع

اصلا حسین جنس غمش فرق می‌کند

اصلاً حسین جنس غمش فرق می‌کند

این راه عشق، پیچ و خمش فرق می‌کند

 

اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود

اینجا که آمدی کرمش فرق می‌کند

زائر

آفـریدند مــرا تـا کـه گـدایت باشـم

کشتۀ پیچش آن زلف رهایت باشم

 

آفریدند مرا تا که سر سفرۀ اشک

دائماً منتظـر لطف و عطــایت باشم

نام ما را ننویسید، بخوانید فقط

 

نام ما را ننویسید، بخوانید فقط

سر این سفره گدا را بنشانید فقط

 

آمدم در بزنم، در نزنم می‌میرم

من اگر در زدم این بار نرانید فقط

مدح و مصیبت حضرت زینب (سلام الله علیها)

روشنگر است نالۀ پشت شرارها

چون آفتاب، در همۀ روزگارها

 

روشن‌تر است از همۀ روزها شبش

شب دیدنی ست، جلوۀ شب زنده‌دارها

به روی آینه‌اش گرد از سفر دارد

رسیده قافله و چشم‌های تر دارد

برای ام بنین کاروان... خبر دارد

 

خدا کند که مراعات سن او بشود

که نقل حادثه بر قلب او ضرر دارد

حدیث عشق

حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را

به خون نشانده دل دودمان آدم را

 

غم تو موهبت کبریاست در دل من

نمی‌دهم به سرور بهشت این غم را

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا!

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

 

گفته‌اند از آسمان‌ها، من ولی از کودکی

در هوای بوی خاکت بی‌قرارم کربلا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×