دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
داغی که از جنس لاله ا‏ست

می‌‏آید از سمتِ مغرب، اسبی که تنهای تنهاست   تصویر مردی که رفته ا‏ست، در چشم‌هایش هویداست

یالش که همزاد موج است، دارد فراز و فرودی اما فرازی که بشکوه، اما فرودی که زیباست

موم عسل

چون چشم نیزه قوّت جان مرا گرفت

پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت

 

می‌رفت تا که فاش پدر خوانمت، عمو!

سُم فرس رسید و دهان مرا گرفت

خمیازۀ قدم

گرفتم این که به صبح آفتاب برگردد

علی چگونه به چنگ رباب برگردد

 

حکایتی است که از شیرخوار ما سر زد

کسی سپید بیاید خضاب برگردد

ریشه در خون

ظهر است و خون در دشت، گُل می­‌پرورانَد

ظهر است و «فردا» ریشه در خون می‌دواند

 

آن‌قدر غم در دشت جولان می‌دهد تا

شش­ماهه‌ها را هم به میدان می‌کشاند

پنهان چه از تو

بی‌مهر دوست این دل خرّم به ما نساخت

بی آفتاب، باغ دو عالم به ما نساخت

 

زین هم دمان که دور و برم چرخ می‌زنند

جز تیغ سر برهنۀ محرم به ما نساخت

نذر حضرت عباس (ع)
دست تو همهمۀ بال ملائک را دید

 روی پیشانی او باب تشهد وا بود اشهد اَنَّ که او هم پسر زهرا بود

آب می‌داد عطشناک‌ترین صحرا را چشم‌هایش که به سمت افق اعلا بود

آخرین لبخند

در دلش پاره که شد رشتۀ پیوند، آمد

به خداحافظی از چهرۀ دلبند آمد

 

پدر از دور چه می‌دید که آرام نداشت؟

چه خبر بود که از غم نفسش بند آمد؟

مسافرت

باید برای خود بصری دست و پا کنم

بر دیدنت ره نظری دست و پا کنم

 

یک ذره بود و آن هم از آن حادثات ریخت

باید برای خود جگری دست و پا کنم

طفل سالخورده

از نیمه شب گذشته وخوابش نبرده بود

طفل سه ساله‌ای که دگر سالخورده بود

 

درگوشۀ خرابه به جای ستاره‌ها

 تا صبح زخم‌های تنش را شمرده بود

 

ازضعف نای پاشدن ازجای خود نداشت

آخر سه روز بود که چیزی نخورده بود

هوا گرفت ...

هوا گرفت؛ زمین و زمان مکدّر شد

و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد

 

و آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش

در آسمانِ خداوند شد مقدّر، شد

گل نیلوفر

 

آهسته می‌سوزد در آتش بال‌هایم، بابا ببین گنجشک بی‌بال و پرت را

آن دست‌های بی مروّت می‌کشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را

 

بابا ببین! این گرگ‌های وحشی شام، امشب برهنه‌پایمان زنجیر کردند

در کوچه‌ها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوری‌های یاس پرپرت را

ساز مخالف

تو یک طرف هزار پری‌رو به یک طرف

سنگین شده است با تو ترازو به یک طرف

 

ای باغ حسن، سخت پریشان و درهمی

چشم تو هست یک طرف، ابرو به یک طرف

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×