دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل‌تنگی

گاهی دلم برای پدر تنگ می‌شود

دلگیر از این زمانه‌ی نیرنگ می‌شود

 

اینجا کسی یتیم‌نوازی نمی‌کند

اینجا نصیب صورتمان چنگ می‌شود

ارثیۀ آفتاب

بالاترین محله پرواز جاش بود

خورشید از اهالی صبح نگاش بود

 

خال لبش که ارثیه آفتاب‌هاست

یک آسمان ستاره قطبی فداش بود

سیزده حسن

از تنم چند تن درست کنید

بی‌سر و بی‌بدن درست کنید

 

سنگ را بر تنم تراش دهید

تا عقیق یمن درست کنید

ماه عسل

شادابی لب‌های تو را افسردند

گل‌های بهاری تو را پژمردند

 

از پرتو بی‌مثالت ای قرص قمر

جا داشت اگر ستاره‌ها می‌مُردند

یازده سال

غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت

شعله‌ی بال و پرش میل سفر داشت

 

آنکه در این یازده سال یتیمی

تا که عمو بود انگار پدر داشت

آخرین قربانی

 

بس که خون‌بار است، چشم خامه‌ام

بوی خون آید همی از نامه‌ام

 

ترسمش خون، باز بندد، راه را

سوی شه نابرده عبد‌الله را

پر سوخته

شمع‌ها از پای تا سر سوخته

مانده یک پروانه‌ی پَرسوخته

 

نام آن پروانه، عبدالله بود

اختری تابنده‌تر از ماه بود

 

شور عشق

 

بندگی کن، بندگی در راه عشق

تا شوی آگه ز عبدالله عشق

 

«انّی عبدالله، آتانی الکتاب»

رو فروخوان زآن کتاب مستطاب

 

بلاگردان شاه

 

خرد‌سالی در حریم شاه بود

نام او شه‌زاده عبدالله بود

 

عاقبت خود را ز زینب وارهانْد

خویشتن را در حضور شه رسانْد

داغ لاله

آن که او را نام، عبدالله بود

با عمو در کربلا هم‌راه بود

 

از گل رخسار، داغ لاله بود

لاله‌اش را از عطش، تب‌خاله بود

 

آخر ذبیح

 

مقتل شهزاده عبدالله را

بشْنو و برکش به گردون، آه را

 

کودکی خورشیدوَش، طفلی صبیح

در ره سلطان دین، آخر‌ذبیح

 

تاب مهجوری

ظهر عاشورا که پور بوتراب

تشنه‌لب افتاد بر روی تراب

 

در حرم بودش برادرزاده‌ای

لاله‌رویی، عاشقی، آزاده‌ای

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×