دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بادا ز نظر دور!

این ماه که از پرده برون تافته است

 با موى بلندش دل و جان بافته است

 

بادا ز نظر دور! که این پور حسن

 در دامن حُسن پرورش یافته است

 

دو یادگار

آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند

 مرغان بهشت بى‌قرارش بودند

 

آن روز که جاى مجتبى خالى بود

 در کرببلا دو یادگارش بودند

 

روشن‌گر هر انجمن

 

آن ماه که روشن‌گر هر انجمن است

 مجموعه‌اى از فضایل پنج تن است

 

در شادى و غم دست توسّل ما را

 بر دامن لطف قاسم بن الحسن است

حضرت قاسم بن حسن (ع)

سلام باد به ماهى که در محاق افتاد!

 گل مدینه که در دامن عراق افتاد

 

سلام بر حسن بن علىّ و قاسم او!

 که بین این پدر و این پسر، فراق افتاد

 

عبدالله بن حسن (ع)

 

سلام باد به عبداللَّه! آن صغیر دگر

 که بود در صدف کربلا یکى گوهر

 

تمام نور که بُد نور دیده‌ی زهرا

 تمام حُسن که بودش حسن یگانه پدر

ابوبکر بن حسن بن علی (ع)

سلام ما به ابوبکر، شاهد مدنى!

 که صولت علوى داشت، جلوۀ حسنى

 

مبارزى ز پدر برده ارث جان‌بازى

 مجاهدى ز عمو دیده مشق صف‌شکنى

گل مجتبی

قاسم، گل مجتبی که دل واله‌ی اوست

ماهی است که نور سرمدی هاله‌ی اوست

 

ما را به ولای حسنت، یا زهرا!

امّید به مهر سیزده ساله‌ی اوست

 

 

حضرت قاسم بن الحسن

 

پدر، چو ابر بهارى است، بر نهال پسر

که تا وى است، بدو دست‏بُرد دى نرسد

 

بسى نهال که بى‏‌باغبان بریزد برگ

از آن ‌که آب به وقت عطش، به وى نرسد

حضرت حرّ بن یزید ریاحى

یکى قوّۀ کهربایى است، عشق

از این رو، ره آشنایى است، عشق

 

چو مرد از سعادت شود بهره‏ور

رود در ره عشق، بى پا و سر

 

وسط معرکه

وسط معرکه درگیر تلاطم شده‌ای

کشت کردند تو را، خوشۀ گندم شده‌ای

 

دست و پا می‌زنی و جان مرا می‌گیری

مثل شش ماهۀ من غرق تبسّم شده‌ای

ماه عسل

بزرگ بودی و مثل بزرگ‌ها رفتی

زمین برای تو کم بود، تا سما رفتی

 

مکیدی از سر کندوی عشق شهد جنون

چگونه یک شبه صد ساله راه را رفتی

بیشتر زدند

تا لاله‌گون شود کفنم بیشتر زدند

از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند

 

قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود

گفتم که زاده‌ی حسَنم بیشتر زدند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×