دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بارانِ تشنگی

چنین که آینه به چشمانم می‌خواند؛

فردا

دوباره حُر شد و آزاد در دشت

پرید از این رجز، خواب از سرِ حُر

مبادا بگذرد آب از سرِ حُر!

 

که بی‌تردید در خواب گران بود

در آن خوابِ گران، آشفته‌جان بود

شب، آینه، تماشا

عزیزان! کربلا اینجاست، اینجا

نیایشگاهِ ما اینجاست، اینجا

 

شب امشب، جشنی از آیینه برپاست

خدا را فرصتِ ناب تماشاست

سر به مُهر

حسین من! فدای چشمِ مستت

فدای آن نگاهِ هُو پَرستَت

 

تو رازِ سر به مُهر کائناتی

خدا را معنیِ صوم و صلاتی

بی‌نهایت نگاه

به خون تصویر شد طرح شهادت

ادامه دارد این شرحِ شهادت

 

شهادت تا اَبد پروانۀ توست

که عقل عاشقان دیوانه توست

آب ناب

حسین ای نازنین! تو آبِ نابی

عطشْ کامان عالم را جوابی

 

تو روح آب و بی‌تو آب؛ مرداب

لبت را قرن‌ها آب است؛ بی‌تاب

خورشید خدا

غبار قرون می‌نشیند

بر صداها و حنجره‌ها

سراسر روشنایی

خوشا من! هر چه بودم، هر چه هستم

به ذکرِ یا حسین، ای دوست!  هستم

 

چه مستی؟ آی این مستی غریب است

جز این مستی، همه هستی فریب است

 

نیستان

رفیقان! نینوا میخانۀ ماست

رواقِ شورشِ مستانۀ ماست

 

شفابخش است بوی خاک پاکَش

فدای عاشقانِ سینه چاکش!

تصرُّف

خدایا! این چه سودا، این چه حالی است

که دستانم در این هنگامه خالی است

 

چه دارم غیرِ مُشتی واژه تار

گرفتارم، گرفتارم، گرفتار

شور نی‌نوا

دستانم تهی‌ست ...

نی‌ام

بی‌نوا

[اقرار می‌کنم]

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×